امير عدالت











امير عدالت



روزي حضرت علي (عليه السلام) فرياد مردي را شنيد که مردم را به کمک خود مي خواند. آن حضرت خود را به او رساند و مشاهده کرد دو نفر در حال نزاع هستند. حضرت آنها را از هم جدا کرد، بعد يکي از آنان گفت: من لباسي به اين مرد فروخته ام و شرط کرده ام که از

[صفحه 441]

فلان قسم پول مرا بدهد ولي او پول ديگري داده است، اکنون به او مي گويم پول را عوض د کن او اطاعت نمي کند. علاوه بر اين چند سيلي هم به من زده است. علي (عليه السلام) به آن مرد فرمود: پول را عوض کن و آنچه شرط کرده ايد بده. آنگاه حضرت به آن مردي که سيلي خورده بود فرمود: آيا شاهدي داري که گواهي دهند تو سيلي خورده اي.

او عرض کرد: بلي، آنگاه گواهان نيز گواهي دادند.

آن حضرت به سيلي زننده فرمود: بنشين او هم نشست بعد به آن مرد فرمود: سيلي هائي که به تو زده قصاص کن و به او بزن. او گفت من او را بخشيدم علي (عليه السلام) بخشش او را پذيرفت ولي خود حضرت نه سيلي به آن مرد زد و فرمود: اين هم حق حاکم[1] .


دست حق از پرده گرديد آشکارا
تا علي دستش برون از آستين شد[2] .



صفحه 441.





  1. الامام علي، ج 2، ص 478.
  2. فروغي بسطامي.