والي مصر











والي مصر



هشام بن محمد (مورخ مشهور) مي گويد: چون خبر شهادت محمد بن ابي بکر به اميرالمؤ منين (عليه السلام) رسيد[1] نامه اي به مالک بن حارث اشتر نخعي که آن روزها در منطقه نصيبين اقامت داشت نگاشت که: اما بعد، همانا تو از کساني هستي که من براي برپايي دين از وي کمک مي جويم...محمد بن ابي بکر را بر مصر گماردم و بر وي عده اي خروج کردند...و او به شهادت رسيد - خدايش رحمت کناد - بنابراين بزودي نزد من آي، تا در امر مصر تدبيري بينديشيم و يکي از يارانت را که مورد اعتماد و خير خواهي هستند براي جايگزيني بر کارهاي خودت بگمار. مالک اشتر فردي را به شبيب بن عامر ازدي را بجاي خود گذاشت و به سوي علي (عليه السلام) رفت، تا بر آن حضرت وارد شد. امام خبر مصر را به وي باز گفت و از احوال اهالي مصر او را باخبر ساخت و به او فرمود: کسي جز تو براي آنجا شايسته نيست پس برو به آنجا. پس هرگاه من به تو سفارشي نمي کنم به اين دليل است که به راءي و نظر تو بسنده مي کنم از خدا در کارهاي مهم ياري جو و درشتي را با نرمي

[صفحه 404]

بهم بياميز و تا آنجا که نرمش کارساز است با نرمي رفتار کن...مالک اشتر از نرد علي (عليه السلام) خارج شد و اثاث خود را جمع کرد تا آماده حرکت بسوي مصر شود. علي (عليه السلام) نيز پيشاپيش او نامه اي به مردم مصر نوشت. بسم الله الرحمن الرحيم، سلام بر شما...همانا من بنده اي از بندگان خدا را به سوي شما فرستادم که در روزهاي ترسناک نمي خوابد و در اوقات هراس انگيز از دشمن روي بر نمي تابد او از رزمنده ترين بندگان خدا...و او همان مالک بن حارث اشتر است او به سان شمشيري است که دندانه تيزش، و تيزي لبه اش، به کندي نگرايد زود از ميدان نگريزد و به هنگام رزم با متانت و سنگين است. انديشه اي عميق و ريشه دار و صبر و تحملي نکو دارد پس سخنش را بشنويد و امرش را فرمان بريد...

چون مالک آماده حرکت شد جاسوسان معاويه در عراق خبر حرکت مالک را به وي نوشتند. معاويه مي دانست اگر مالک به مصر پا نهد مصر از چنگ وي بيرون خواهد رفت لذا به دهقاني که ماليات پرداز در منطقه قلزم ساکن بود پيغام فرستاد که علي (عليه السلام) مالک اشتر را به طرف مصر فرستاده اگر شر او را از سر ما برداري تا زنده هستي ماليات همان ناحيه را به تو خواهم بخشيد بنابراين هر چه مي تواني در قتل

او چاره کن. آنگاه معاويه اهل شام را جمع کرد و به آنان گفت: همانا علي (عليه السلام)، مالک اشتر را به سوي مصر فرستاده همگي گردآييد تا از خدا بخواهيم و دعا کنيم که خداوند شر او را از سر ما کوتاه کند. آنگاه دعا کرد و همگي نيز با او دعا کردند.

مالک اشتر به سوي مصر بيرون شد تا به قلزم رسيد آن دهقان به استقبال او آمد بر وي سلام کرد و گفت: من مردي از اهل شام هستم و براي تو و يارانت خدمت کارم و خواست تا مالک زکات او را حساب نمايد. مالک اشتر به خانه وي رفت. او خوراکي را که با عسل مسموم آغشته کرده بود نزد مالک برد و چون مالک از آن بخورد، او را در جاکشت، خبر شهادت مالک به معاويه رسيد او مردم را جمع کرد و گفت: مژده باد بر شما که خدا تعالي دعايتان را اجابت کرد و شر مالک را از سر شما باز کرد و همگي با شنيدن اين مسرور شده و به هم مژده مي دادند اما چون خبر شهادت مالک به امام علي (عليه السلام) رسيد

[صفحه 405]

آهي برکشيد و بسيار افسوس خورد و فرمود: آفرين خدا، بر مالک که هر چه داشت از او بود، او اگر از کوه بود البته بزرگترين ستون و صخره آن بود و اگر سنگ بود همانا سنگ سختي بود. مالکا راستي که بخدا سوگند، مرگ تو جهاني را ويران ساخت و مويه کنان بر چون تويي بايد مويه سر دهند، سپس فرمود: انالله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين... خداوندا من اين مصيبت بزرگ را به حساب تو مي گذارم که مرگ او از مصائب روزگار است...[2] .



صفحه 404، 405.





  1. در اينکه آيا محمد بن ابي بکر پيش از رفتن مالک اشتر به مصر به شهادت رسيده يا اينکه بعد بوده اختلاف است و قول مشهور آن است که بعد بوده و روايت کتاب غارات، ج 1، ص 458 و نهج البلاغه، نامه 34 مويد اين قول مشهور است.
  2. امالي شيخ مفيد، ص 96.