پيوسته مظلوم بوده ام
(فراموش نمي کنم) هنگامي را که برادرم عقيل به چشم درد مبتلا شد او به حکم [صفحه 53] ضرورت مي بايست دارو مصرف مي کرد. اما بهانه مي آورد و تسليم نمي شد و مي گفت: اگر بناست من دارو مصرف کنم نخست بايد علي از آن دارو استفاده کند و کسان من (براي خوشايند او) مرا مجبور مي کردند و آن دارو را در چشمان من که هيچ دردي نداشت مي ريختند...[1] اما مظلوميتم بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين بود که: هر کينه اي که قريش از رسول خدا بر دل داشت (و جرأت اظهار و يا فرصت ابراز آن را نيافت) پس از رحلت آن حضرت همه را بر من آشکار ساخت و تا توانست بر من ستم کرد... قريش چه از جان من مي خواهد اگر خوني را از آنها ريخته ام به امر خدا و فرمان رسولش بوده است آيا پاداش کسي که در طاعت خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم امر بوده است بايد اين چنين داده شود؟!! قريش دنيا را به نام ما خورد و بر گرده ما سوار شد! شگفتا از اسمي بدان پايه و از حرمت و عظمت، و مسمايي بدين حد از خواري و خفت.[2] .
علي (عليه السلام) مي فرمايد: من پيوسته مظلوم بوده ام (از کودکي) تا به امروز چنين بوده است.
صفحه 53.