قنبر غلام علي
قنبر گفت: چون از وضو فارغ مي شد اين آيه مبارکه را تلاوت مي کرد: چون اندرزها را فراموش کردند درهاي همه چيز را به روي آنها گشوديم تا چون به آنچه يافته بودند شاد شوند. ناگهان آنها را فرو گرفتيم و در اين هنگام بود که همه ماءيوس شدند، ريشه ستمکاران قطع شد و سپاس خدايي را که پروردگار جهانيان است. حجاج گفت: گمان مي کنم که اين آيه را بر ما تاءويل مي کرد. قنبر گفت: بلي. حجاج گفت: چه خواهي کرد اگر تو را گردن بزنم؟ قنبر گفت: در اين هنگام من رستگار و تو از اشقياء خواهي شد. آنگاه حجاج دستور داد تا قنبر را گردن بزنند.
ابوالشعثا غلام ابن معمر بود که علي (عليه السلام) او را قنبر ناميد و غلا حضرت شد، وقتي قنبر را نزد حجاج يوسف ثقفي آوردند از او پرسيدند: تو در خدمت علي (عليه السلام) چه مي کردي؟ گفت: آب وضويش را حاضر مي کردم. پرسيد: علي (عليه السلام) چه مي گفت؟