ناله هاي تنهايي
اشعث بن قيس کندي از ميان جمعيت برخاست و به آن حضرت گفت: اي اميرمؤ منان! چرا تو آن گونه که عثمان با ما رفتار مي کرد عمل نمي کني[1] . حضرت فرمود: اي کاکل آتش (رئيس دوزخيان)، واي بر تو همانا کار پسر عفان موجب خواري آن کسي است که دين ندارد و دليلي با او نيست، من چگونه آن طور باشم و حال آنکه بر دليل روشني از جانب خداي خود هستم و حق بدست من است. به خدا سوگند آن مردي که دشمن را بر خود چيره کند تا گوشتش ببرد، و استخوانش بشکند، و پوستش بکند، و خونش را بريزد، مردي است بزدل و ترسو، تو اگر مايلي همين [صفحه 364] گونه باش، اما من آنگونه (مثل عثمان) نيستم که خود را بدست چنين سرنوشتي بسپارم... ابو ايوب انصاري، خالدبن زياد که صاحب منزل رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود برخاست و گفت: مردم! حقا که اميرالمؤ منين علي (عليه السلام) سخن خود را به آن کس که گوش شنوا و دلي فراگير دارد رساند، همانا خداوند شما را کرامتي بخشيده؛ و شما آنطور که شايسته است نپذيرفتيد، خداوند پسر عموي پيامبرتان و سرور بزرگ مسلمانان را پس از آن حضرت در ميان شما نهاد که دين را به شما مي فهماند و شما را به پيکار با پيمان شکنان فرا مي خواند ولي گويا کريد و نمي شنويد يا بر دلهايتان مهر خورده که انديشه نمي کنيد، آيا شرم نمي داريد؟[2] .
پس از آنکه اميرالمؤ منين علي (عليه السلام) مکرر مردم و اصحاب خود را به جهاد در راه خدا فرا مي خواند و آنان از او تبعيت نکردند آن حضرت روزي در خطبه اي فرمود: اي مردم من شما را فرمان بسيج دادم و بسيج نشديد، و براي شما خير خواهي نمودم و نپذيرفتيد، شما حاضراني هستيد همچون غايبان...
صفحه 364.