جهالت هاي يک زن چها که نکرد
عثمان گفت: مگر تو و مالک بن اوس نزد من نيامديد و گواهي داديد که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ارث نمي گذارد، تا جايي که فاطمه دختر پيامبر را توانستيد از ارث خود (باغ فدک) منع کنيد و حق او را پايمال نموديد؟[1] حال چگونه امروز ارث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را مي طلبي؟!! عايشه بازگشت و از آن روز به بعد هر گاه عثمان را براي نماز مي ديد پيراهن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را مي گرفت و بر سر ني بلند مي کرد و مي گفت: همانا عثمان با صاحب اين پيراهن مخالفت ورزيده و سنت او را رها ساخته است و در تضعيف عثمان هر کاري که مي شد انجام مي داد. و عجب اينکه عايشه بعد از کشته شدن عثمان، خون او را از امام علي (عليه السلام) طلبيد و به بهانه خو خواهي عثمان بر عليه حضرت قيام کرد و جنگ جمل را به راه انداخت.[2] . [صفحه 359]
امام باقر (عليه السلام) فرمود: عايشه در زمان خلافت عثمان پيش عثمان آمد و به او گفت: آن سهميه اي (پولي) را که پدرم ابوبکر و عمر بن خطاب به من داد به من رد کن. عثمان گفت: من در کتاب و سنت جايي براي چنين چيزي که برا تو مقرر باشد نيافتم، و همانا پدرت و عمر از روي رضايت خاطر خود به تو بخشش مي کردند و من اين کار را نمي کنم. عايشه گفت: پس سهم ارث مرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بده؟!!
صفحه 359.