كيفر مردي گستاخ و بي ادب











کيفر مردي گستاخ و بي ادب



روزي خالد با يارانش در اراضي خود امام علي (عليه السلام) را ديد و به آن حضرت جسارتي کرد، حضرت خالد را از اسبش پائين آورد و او را به سمت آسياي حارث بن کلده کشاند و ميله آهني آن سنگ آسياب را بيرون آورد و مثل طوق بر گردن خالد حلقه کرد، خالد حضرت را سوگند داد تا او را رها کند، در حالي که آن ميله همانند حلقه اي برگردن او بود نزد ابوبکر وارد شد، ابوبکر آهنگران شهر را دستور داد تا آن حلقه سنگين را از گردن خالد بيرون کنند، ليکن آنها نتوانستند، پيوسته اين آهن همانند قلاده اي برگردن او بود، آهنگران گفتند اين راهن را که بصورت حلقه اي بر گردن توست فقط با حرارت آتش مي توان باز کرد از طرفي هم خالد تحمل حرارت شديد آتش را نداشت، چرا که يقينا با آن حرارت به هلاکت مي رسيد. مردم نيز با دين قلاده برگردن خالد بن او مي خنديدند، خالد صبر کرد تا علي (عليه السلام) از سفر خود مراجعت کرد، پس د جماعتي نزد امام رفتند و شفاعت خالد را کردند، آن حضرت نيز قبول کرد، لذا امام آن طوق آهني را مثل خمير پاره پاره کرد و بر زمين ريخت[1] .

[صفحه 341]



صفحه 341.





  1. منتهي الامال