از بيكاري بيزار بود











از بيکاري بيزار بود



روزي اميرمؤ منان علي (عليه السلام) به خانه خود آمد و از فاطمه (عليه السلام) پرسيد: آيا غذايي داريم؟ فاطمه عليهاالسلام گفت: در منزل چند روزي است که غذاي کافي وجود ندارد، امام (عليه السلام) فورا سطل آبي را برداشت و از منزل بيرون رفت، آنگاه خود را به روستاي قبا رسانيد و آبياري يکي از نخلستانهاي اطراف قبا را بعهده گرفت و شب تا صبح مشغول آبياري شد.[1] و آن حضرت چنان کار مي کرد که بر

دستان مبارکش پينه مي بست.[2] حتي حضرت براي يهودي ها نيز کار مي کرد تا با اجرت آن بتواند هم به خانواده خود و هم به فقرا و مستمندان چيزي ببخشد.







  1. علي و حقوق بشر، جورج جرداق ج 1 ص 48
  2. سفينة الحار ج 1 ص 413