او علي بن ابيطالب است











او علي بن ابيطالب است



روزي دو نفر نزد عمر بن خطاب آمدند و از طلاق کنيزي سئوال کردند، که چند مرتبه مي توان او را طلاق داد تا حرام نشود و ديگر لازم نباشد او را بعقد جديدي در حباله نکاح درآورد.

عمر با آنها برخاست، تا آنکه به مسجد رسيد در ميان حلقه اي از جمعيت مرد اصلعي[1] نشسته بود.

عمر گفت: اي اصلع! در طلاق اءمة (يعني کنيز) چه مي گوئي؟ آن مرد سر خود را بسوي او کرد، و با انگشت سبابه و وسط خود اشاره کرد، عمر دانست که طلاق امه دو طلاق است، و فورا به آن دو مرد گفت: تطليقتان يعني دو بار طلاق

يکي از آن دو نفر گفت: سبحان الله! ما نزد تو آمديم و تو اميرالمؤ منين و بزرگ آنها هستي! پس چگونه با ما آمدي تا در مقابل اين مرد ايستاده! و از او سئوال کردي! و به اشاره او با دو انگشت اکتفا نمودي؟

عمر به آن دو نفر گفت: آيا مي دانيد اين مرد کيست؟

گفتند: نه. عمر گفت: اين علي بن ابيطالب است، آنگاه گفت: من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره او شنيدم که فرمود:

اگر آسمان هاي هفتگانه و زمين هاي هفت طبقه را در کفه ترازوئي بگذارند سپس ايمان علي (عليه السلام) را در کفه ديگر آن بگذارند هر آينه، ايمان علي بي ابيطالب سنگين تر خواهد بود.

سپس علامه اميني مي گويد: در حديثي که زمخشري روايت کرده مي گويد:

آن دو نفر به عمر گفتند: تو خليفه مسلمين هستي و ما آمده ايم از تو سؤ ال کنيم تو ما را پيش مرد ديگري بردي و از او سؤ ال نمودي پس يکي از آن دو نفر گفت: سوگند بخدا که اي عمر! من ديگر با تو سخن نخواهم گفت.

عمر گفت: واي بر تو! مي داني اين مرد که بود؟ او علي بن ابيطالب است.[2] .

[صفحه 337]



صفحه 337.





  1. اصلع؛ به کسي گفته مي شود که جلوي سر او مو ندارد.
  2. الغدير ج 2 ص 299