خانه ام را آتش زده اند؟











خانه ام را آتش زده اند؟



مروان بن عثمان مي گويد: چون مردم با ابي بکر بيعت کردند. علي (عليه السلام) و زبير و مقداد داخل منزل حضرت فاطمه عليهاالسلام شدند و از بيرون آمدن خودداري نمودند عمربن خطاب فرياد زد، که خانه را به روي آنان آتش بزنيد در اين هنگام زبير شمشير بدست بيرون آمد. ابوبکر گفت: اين سگ را بگيريد مهاجمان به او حمله کردند، پاي زبير لغزيد و به زمين خورد و شمشير از دستش افتاد. ابوبکر گفت: شمشير او را به سنگ بزنيد و آنرا به سنگ زدند تا شکست. علي بن ابيطالب (عليه السلام) از منزل به سوي دهانت نجد بيرون شد و در راه با ثابت بن قيس بن شماس برخورد کرد. ثابت عرض کرد: اي اباالحسن (عليه السلام) چه شده؟ حضرت فرمود: مي خواهند خانه ام را بر من آتش د بزنند و ابوبکر بر فراز منبر نشسته و مشغول بيعت گرفتن از مردم است و نه از اين حمله ها جلوگيري مي کند و نه آنها را محکوم مي نمايد. ثابت گفت: هرگز دست از تو برندارم تا در راه دفاع از تو کشته شوم. پس با هم به مدينه بازگشتند چون به منزل رسيدند ديدند فاطمه عليهاالسلام کنار درب ايستاده و خانه از مهاجمين خالي شده است و حضرت زهرا عليهاالسلام صدا مي زند: هرگز قومي را زشت برخوردتر از شما سراغ ندارم. شما پيکر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را نزد ما رها ساخته و ميان خود مصمم شديد که حکومت را تنها از آن خود بداريد و ما را به امارت نگماريد و هيچ از ما در اين باره نظر خواهي نکرديد و به سر ما آورديد آنچه آورديد و هيچ حقي براي ما در نظر نگرفتيد![1] .

[صفحه 336]



صفحه 336.





  1. امالي شيخ مفيد، ص 62.