توطئه قتل علي











توطئه قتل علي



بعد از غصب فدک علي (عليه السلام) در جلسه اي ابوبکر و عمر را با دلايل متعدد محکوم نمود بعد از اتمام جلسه بود که ابوبکر، عمر را خواست و گفت: ديدي علي امروز با ما چه کرد؟ اگر در يک مجلس ديگر با ما چنين معارضه کند کار ما را بر هم مي زند اکنون نظر تو در اين باره چيست؟ عمر گفت: به نظر من دستور دهيم او را به قتل برسانند! ابوبکر گفت: چه کسي جراءت اينکار را دارد؟ عمر گفت: خالد بن وليد! آنگاه خالد را طلبيدند و گفتند مي خواهيم يک امر خطيري را به تو واگذار کنيم خالد گفت: هر چه باشد حاضرم ولو کشتن علي (عليه السلام) باشد. آنها گفتند: مقصود ما نيز همين است خالد گفت: چه موقع اينکار را انجام دهم؟ ابوبکر گفت: هنگام نماز در مسجد، پهلوي او بايست و چون من سلام نماز را گفتم فورا برخيز و گردنش را بزن. خالد پذيرفت و خود را آماده نمود. اسماء بنت عميس که در آن موقع زن ابوبکر بود سخن آنها را شنيد و فورا کنيز خود را به خانه علي (عليه السلام)

[صفحه 317]

فرستاد و گفت: سلام مرا به علي (عليه السلام) و فاطمه عليهاالسلام برسان و اين آيه را تلاوت کن ان الملاء ياتمرون بک ليقتلوک فاخرج اني لک من الناصحين.[1] کنيز اسما به خانه علي (عليه السلام) آمد و آيه را تلاوت کرد و آن حضرت فرمود: به اسماء بگو خداوند نخواهد گذاشت که اراده آنها انجام بگيرد. آنگاه آن حضرت موقع نماز به مسجد آمد و پشت سر ابوبکر ايستاد، خالد نيز که شمشيرش را زير جامه خود بسته بود آمد و در کنار حضرت قرار گرفت! ابوبکر نماز را شروع کرد و چون به تشهد نشست از هيبت علي (عليه السلام) مرعوب بود و با خود انديشيد که خالد چگونه مي تواند چنين کاري را انجام دهد لذا از شجاعت آن حضرت به ترس و لرزه افتاد و جراءت گفتن سلام نماز را نمي کرد لذا تشهد را تکرا مي کرد و سلام نماز را نمي گفت و مردم گمان مي کردند که نماز منصرف شد. لذا پيش از آنکه سلام نماز خود را بگويد گفت: يا خالد لا تفعلن ما امرتک به (اي خالد مبادا آنچه را که به تو دستور داده ام انجام دهي) و سپس سلام نماز خود را گفت و نماز را پايان داد. علي (عليه السلام) از خالد پرسيد چه دستوري به تو داده بود؟ خالد گفت: دستور اين بود که پس از سلام نماز، گردن ترا بزنم! حضرت امير (عليه السلام) فرمود: آيا تو هم چنين کاري را مي کردي؟ خالد گفت: آري به خدا سوگند اگر پيش از سلام آن جمله را نمي گفت: من هم ترا مي کشتم!! علي (عليه السلام) خالد را از جايش بلند کرد و بر زمين کوبيد. عمر گفت: به خداي کعبه، الان خالد را مي کشد و به روايتي ديگر گردن خالد را با دو انگشت سبابه و وسطي خود چنان فشار داد که خالد نعره زد و رنگش سياه شد و جامه اش را خراب کرد و دست و پا مي زد ابوبکر فورا از عباس بن عبدالمطلب خواست که شفاعت خالد را بکند. عباس نزد علي (عليه السلام) رفت و او را به قبر و صاحب قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و حسنين (عليه السلام) و فاطمه عليهاالسلام قسم داد و پيشاني آن حضرت را بوسيد تا حضرت از خالد دست برداشت.[2] .

[صفحه 318]



صفحه 317، 318.





  1. قصص / 20. وقتي فرعونيان مي خواستند حضرت موسي (عليه السلام) را به قتل رسانند مؤ من آل فرعون تصميم آنها را به همين نحو به اطلاع موسي رسانيد يعني اشراف قوم فرعون براي کشتن تو نقشه مي کشند بنابراين تو از مصر خارج شو.
  2. الاحتجاج، ج 1، ص 121 تا 127.