علي از امتحانات الهي مي گويد











علي از امتحانات الهي مي گويد



علي (عليه السلام) بعد از جنگ نهروان در مسجد کوفه در پاسخ به سؤال يک يهودي از امتحانات الهي که سربلند از آنها بيرون آمده است توضيح مي دهد و زندگي مظلومانه

[صفحه 303]

خود مي فرمايد:

...اي برادر يهودي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنگامي که زنده بود رياست همه امت خود را به من واگذار نمود و از همه آنانکه حضور داشتند بيعت گرفت که بدستورات من گوش فرا دهند. (با نزديک شدن مرگ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دستور فرمود: لشکري در رکاب اسامة بن زيد تشکيل شود، با اينکه بيماري و مرگ گريبان آن حضرت را گرفته بود از عرب زادگان و طائفه اوس و خزرج و ديگران که بيم آن مي رفت بيعت مرا بشکنند و با من به ستيز برخيزند و يا به خاطر اينکه من پدر و يا فرزند و يا فاميل و يا دوستانشان را کشته بودم به ديده دشمني به من نگاه مي کردند خواست تا در لشکر اسامة باشد لذا کسي نماند مگر اينکه (طبق فرمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم) همه به همراه اين لشکر رفتند حتي از مهاجرين و انصار و مسلماناني که سست عقيده بودند و منافقين همه را بزير پرچم اسامة کرد تا يک دسته از مردم پاکدل در حضور آن حضرت بمانند... و در خلافت و زمامداري پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کسي نباشد که با من مخالفت کند. سپس آخرين کلامي که درباره کار امت فرمود: اين بود که: دستور داد لشکر اسامة حرکت کند و احدي از افراد لشکر حق بازگشت ندارد و دستور اکيد در اين باره صادر فرمود، و تا آنجا که ممکن بود نسبت به اجراي اين دستور تأکيد فرمود ولي همين که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وفات کرد، من ناگهان ديدم که عده اي از افراد زير پرچم اسامة پادگان نظامي خود را ترک گفته و از محل خدمت سرباز زده و دستور رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را که فرموده بود در رکاب فرمانده خود باشند... زير پا گذاشتند... و سواره و شتابان به مدينه بازگشتند تا رشته بيعتي را که خدا و رسولش صلي الله عليه و آله و سلم بگردن آنان بسته بود باز کنند و بازگردند و تا پيماني را که با خدا و رسولش صلي الله عليه و آله و سلم بگردن آنان بسته بود باز کنند و بازگردند و تا پيماني را که با خدا و رسولش صلي الله عليه و آله و سلم داشتند بشکنند و شکستند و با هو و جنجال... بطور خصوصي پيماني براي خود بستند بدون اينکه با يک نفر از ما بني عبدالمطلب مشورتي کنند... من که سرگرم تجهيز جنازه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم... اينان از اين فرصت استفاده نمودند و نقشه خود را عملي نمودند. اي برادر يهودي! در چنين موقعي که من بزير با مصيبتي به آن سنگيني

[صفحه 304]

و فاجعه اي به آن عظمت قرار داشتم... اين گونه رفتار با من، نمکي بود بر زخم دل من، پاشيده شد ولي من دامن صبر از دست ندادم... سپس علي (عليه السلام) رو به اصحاب خود که گرداگرد حضرتش را در مسجد کوفه فرا گرفته بودند کرد و فرمود: مگر چنين نبود. عرض کردند چرا يا اميرالمؤمنين (عليه السلام).[1] .



صفحه 303، 304.





  1. خصال صدوق، ص 425، متن فوق با تصرف بسيار ابتدايي عين کلمات حضرت علي (عليه السلام) مي باشد که در پاسخ يهودي اشاره شد حضرتش به نقل مصائب و امتحانات خداوند مي پردازند. في الواقع حضرتش دقيقا به فضاي اجتماعي آن زمان اشاره دقيق مي نمايند و به ابعاد پنهان خانه نشيني خود اشاره مي نمايند.