شوراي ساختگي، نقشه اي شيطاني











شوراي ساختگي، نقشه اي شيطاني



عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب الامام علي (عليه السلام) مي نويسد: عمربن خطاب اگر چه در وصيت خود شخص معيني را در مقام خلافت انتخاب نکرد اما بر اساس نقشه اي ميان 6 نفر، خلافت را محدود کرد. بعد اضافه مي کند نويسنده که: آيا خليفه با ترسيم اين نقشه، علي (عليه السلام) را از خلافت محروم نکرد؟ و اگر شورا اين است است، پس عمر چه حق انتخابي براي مردم قايل مي شود؟ به هر حال وقتي عمر اعضاي شورا را به حضور

[صفحه 285]

خواست و پس از گفتگويي کوتاه رو به ابوطلحه انصاري کرد و گفت: پس از آنکه مرا به خاک سپردند، 50 نفر از انصار را جمع کنيد و شمشيرها را از نيام بيرون کشيد. اين 6 نفر[1] را در خانه اي محبوس کنيد و 3 روز به آنها مهلت دهيد. در اين 3 روز آنها بايد از ميان خودشان يک نفر را به خلافت انتخاب کنند؛ اگر پس از 3 روز؛ 5 نفر از آنها به انتخاب يکي از آن 6 تن، موافق بودند و يکي مخالف بود، گردن آن يک نفر مخالف را با شمشير بزنيد، و اگر 4 نفر از آنها موافق بودند و دو نفر ديگر مخالفت ورزيدند، سر آن دو نفر مخالف را با شمشير از تن جدا کنيد، اگر براي انتخاب هر دو طرف بربر شدند، يعني 3 رأي در يک طرف و 3 رأي در طرف ديگر جمع شد، در آن حال عبدالله بن عمر را حکم قرار دهيد و اگر به حکم او نيز گردن ننهادند، آن سه نفري رأي شان معتبر است که عبدالرحمان بن عوف جزو آنهاست و شما بايد جانب آنها را بگيريد. سپس اگر آن سه نفر ديگر مخالفت کردند، گردن بزنيد و اگر پس از انقضاي مدت سه روز، رأي ايشان به چيزي تعلق نگرفت و با هم مخالفت کردند در اين صورت هر 6 نفر را به ديار عدم بسپاريد و مسلمانان براي خود زمامدار ديگري انتخاب کنند.

گفتني است سعدابي وقاص و عبدالرحمان بن عوف هر دو از قبيله زهره بودند ضمنا عبدالرحمن بن عوف علاوه بر پيمان اخوت با عثمان؛ با خواهر ناتني عثمان نيز ازدواج کرده بود از طرفي طلحة بني تميمي مخالف علي (عليه السلام) بود پس بدين صورت علي (عليه السلام) فقط يک رأي مي آورد، از سوي ديگر عبدالله بن عمر با امام علي (عليه السلام) نيز ميانه خوبي نداشت و حکميت او نيز به نفع علي (عليه السلام) يقينا تمام نمي شد...

همين که وصيت عمر در ميان مردم خوانده شد عباس بن عبدالمطلب بزرگ خاندان بني هاشم و عموي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بي درنگ نزد علي (عليه السلام) آمد و گفت: اي برادرزاده بهتر است در اين شورا شرکت نکني، زيرا عمر به اين ترتيب خواسته است که امر خلافت را به عثمان وا گذارد.

امام فرمود: عمو! من همه اينها را خوب مي دانم، با اين همه در شورا شرکت مي کنم

[صفحه 286]

تا ثابت شود که با عضويت من در شورا، عمر مرا شايسته خلافت دانسته است و با اينکه پيش از اين هميشه او مي گفت، نبوت و خلافت در يک خانواده جمع نمي شود و براي اثبات مدعاي خود آن را به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت مي داد لذا من امروز در شورا شرکت مي کنم تا معلوم شود که عمل خليفه با روايت خود او در تناقض است. به هر تقدير، بعد از دفن خليفه، برگزيدگان عمر،در خانه اي در بسته جمع شدند و به گفتگو پرداختند و ابوطلحه جلو خانه ايستاد و در پي او 50 نفر مرد مسلح آماده باش بودند در جلسه پس از سخنان عوف، طلحه که مي دانست با وجود علي (عليه السلام) و عثمان کسي به او رأي نمي دهد و در ثاني رابطه اش نيز با علي (عليه السلام) تيره بود رأي خود را فورا به عثمان داد و به نفع او کنار رفت، زبير رأي خود را به علي (عليه السلام) داد و کنار رفت. سعدابي وقاص که عداوت و کينه اي ديرينه با علي (عليه السلام) داشت رأي خود را به عبدالرحمن داد در اين لحظه عبدالرحمن رو به علي (عليه السلام) و عثمان کرد و گفت کداميک حاضر است حق خود را به ديگري واگذار کند و به نفع او کنار رود؟ و چون سکوت آن دو را ديد گفت: من شما را گواه مي گيرم که خود را از صحنه خلافت بيرون مي برم تا يکي از شماها را برگزينم. آنگاه مردم را در مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم جمع کرد تا در حضور مردم رأي خود را اعلام کند. سپس رو به امام علي (عليه السلام) کرد و گفت: يا اباالحسن آيا دست بيعت به تو بدهم تا بر طبق کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و روش و برنامه شيخين (ابوبکر و عمر) عمل کني؟ حضرت با کمال مردانگي فرمود: من برنامه ديگران را قبول ندارم و فقط مطابق کتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و نظر خود عمل مي کنم. آنگاه عوف رو به عثمان کرد و کف دست خود را به دست عثمان داد و همان جمله را تکرار کرد عثمان هم في الفور گفت: سوگند مي خورم که جز طريق شيخين به راهي نروم. در اين هنگام عبدالرحمن بن عوف خلافت را به عثمان تبريک گفت و براي سومين بار طبقه نقشه اي شيطاني حکومت از مسير ولايت منحرف شد آنگاه امام علي (عليه السلام) رو به عبدالرحمن و مردم قريش کرد و با لحن تأثرآميزي فرمود: امروز اولين

[صفحه 287]

روزي نيست که شما به سبب دشمني با ما، پشت در پشت هم داده ايد به خدا سوگند که تو عثمان را به کرسي خلافت سوار نکردي، مگر به اميد اينکه روزي عثمان خلافت را به تو برگرداند. اما در نزد خدا هر روزي شأني دارد و هر وقتي اقتضايي.



صفحه 285، 286، 287.





  1. منظور از اين شش نفر: علي (عليه السلام)، طلحهة بن عبدالله و زبيربن عوام و عبدالرحمن بن عوف و عثمان و سعدابي و قاص.