ابوطالب صبر کن
سپس به او گفت: من مي روم عده اي از زنان آشنايت را بياورم تا در اين موقع شب تو را در ولادت فرزندت ياري دهند. فاطمه گفت: هر طور صلاح مي داني عمل کن. ناگهان صدايي از گوشه خانه شنيده شد که گفت: اي ابوطالب، صبر کن! چرا که ولي خدا را دست نجس نبايد لمس کند[2] .
شب جمعه سيزدهم ماه رجب سال سي ام از عام الفيل بود[1] ثلثي از شب گذشته بود که درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد حضرت ابوطالب به او گفت: ناراحت به نظر مي آيي؟ فاطمه گفت: احساس درد و ناراحتي دارم. حضرت آن اسمي را که در ذکر آن از گرفتاريها نجات مي يافت را بر زبان آورد و فاطمه نيز بواسطه گفتن آن ذکر آرام گفت.