شجاعت علي











شجاعت علي



ابودائل نقل مي کند: روزي همراه عمر بن خطاب بودم که گفت: نزديک بيا تا از شجاعت و دل آوري علي (عليه السلام) براي تو بگويم او مي گويد: من نزديک او رفتم و آنگاه گفت:

ما در جنگ احد با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم پيمان بستيم که از مقابل دشمنان فرار نکنيم و هر کس از ما فرار کند او گمراه است و هر کدام از ما کشته شد او شهيد است و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم سرپرست او خواهد بود در حين جنگ ناگهان صد فرمانده دل آور از دشمن که هر کدام آنها داراي صد نفر جنگجو بودند دسته دسته به ما حمله نمودند به طوري که ما توان جنگي خود را از دست داديم و با آشفتگي تمام از ميدان جنگ فرار کرديم.

علي (عليه السلام) را در اين ميان ديديم که مانند شير پنجه افکن مقداري ريگ از زمين برداشت و به صورت ما ريخت و گفت:

زشت و بريده و پوشيده باد روي شما! به کجا فرار مي کنيد؟ آيا به سوي جهنم مي گريزيد؟

ما به ميدان برگشتيم علي (عليه السلام) بر ما حمله کرد و در دستش شمشيري بود که از آن خون مي چکيد! فرياد زد: شما بيعت کرديد و بيعت شکني نموديد سوگند به خدا شما سزاوارتر از کفاران به کشته شدن هستيد. به چشم هايش که نگاه کردم، ديدم گويي مانند دو مشعل زيتون بودند که آتش از آن شعله مي کشيد و يا مانند دو ظرف پر از خون، يقين کردم به طرف ما که مي آيد همه ما را خواهد کشت من از همه اصحاب زودتر به سويش

[صفحه 215]

شتافتم و گفتم:

اي ابوالحسن خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهي فرار مي کنند و گاهي حمله مي آورند و حمله جديد خسارت فرار را جبران مي کند.

گويا خود را کنترل کرد و چهره اش را از من برگردانيد از آن وقت تاکنون همواره آن وحشتي که آن روز هيبت علي (عليه السلام) بر دلم نشسته هرگز فراموش نکرده ام.[1] .



صفحه 215.





  1. بحارالانوار، جلد 20، ص 53.