لرزه در مکه
خدايان بت هاي خود را بر فراز کوه ابوقبيس ببريد تا از آنها بخواهيم اين زلزله را برطرف کنند و اين مسئله را دفع نمايند. وقتي آنها بهمراه بت ها برفراز کوه جمع شدند لرزش آن بيشتر شد بطوري که صخره ها و تخته سنگها را به حرکت درآورد و آنها را متلاشي ساخت و بتها به صورت روي زمين افتادند. آنها وقتي اين منظره را ديدند گفتند: ما در مقابل اين امر عظيم طاقت نداريم! اينجا بود که حضرت ابوطالب (عليه السلام) بر فراز کوه آمد و در حالي که به اضطراب مردم اهميتي نمي داد فرمود: اي مردم خداوند تبارک و تعالي امشب حادثه جديدي در جهان هستي ايجاد کرده و مخلوقي را خلق کرده که اگر او را اطاعت نکنيد و به ولايت او اقرار ننماييد و به امامتش گواه نباشيد، اين لرزه و زلزله آرام نمي گيرد و آنقدر ادامه پيدا مي کند که در سرزمين تهامه براي شما مسکني باقي نماند. مردم گفتند: اي ابوطالب، هر چه تو بگويي مي پذيرم حضرت ابوطالب (عليه السلام) گريه کرد و دستهاي خود را به سوي خداوند بلند کرد و عرضه داشت: «الهي و سيدي اسالک بالمحمدية المحمودة و بالعلوية العاليه و بالفاطمية البيضاء و الا تفضلت علي تهامه بالرافة و الرحمة»[1] . [صفحه 40] با دعاي حضرت ابوطالب (عليه السلام) زلزله آرام گرفت و مردم اين دعا را بخاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهليت آن دعا را در گرفتاريهاي خود مي خواندند در حالي که معاني و حقيقت آن را نمي دانستند[2] .
از آن شبي که وجود مبارک اميرالمؤمنين (عليه السلام) در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمين به لرزه درآمد بطوري که قريش بشدت از آن زمين لرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به يکديگر گفتند:
صفحه 40.