انتقال اسرار الهي











انتقال اسرار الهي



ام سلمه مي گويد: روزي که نوبت من بود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به حجره من آيد با علي (عليه السلام) وارد حجره من شد و در حالي که دست به دست هم داده بودند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دست بر دوش علي (عليه السلام) گذاشت و به من فرمود: اي ام سلمه! لحظه اي از حجره بيرون برو و خانه را براي ما خلوت کن، ام سلمه مي گويد: من بيرون رفتم و آنها داخل حجره شدند و نزد هم نشستند و با هم آهسته صحبت آغاز کردند و من صداي آنها را مي شنيدم ولي سخن آنها را نمي فهميدم تا اينکه روز به نيمه رسيد پس من به در حجره رفتم و سلام کردم حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به مکان اول خود بازگرد، من بازگشتم و آنها را تنها گذاشتم بعد از مدتي بار ديگر همين کار را کردم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم همان جواب را به من داد بار ديگر من رفتم بر در حجره که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم همان فرمود: داخل شو، علي (عليه السلام) دست خود را به زانوي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گذشته بود و با يکديگر صحبت مي کردند به محض ورود من کلام را قطع کردند حضرت امير (عليه السلام) برخاست و رفت. رسول خدا به من فرمود: که اي ام سلمه! جبرئيل از طرف خدا نازل شده بود و به من دستور داد که چون بعد از تو علي جانشين و وصي تو است بگو به او آنچه را که بعد از تو تا روز قيامت واقع خواهد شد، آگاه باش خداي تعالي براي امتي پيغمبري انتخاب نمود و براي هر پيغمبري وصي معين فرمود پيغمبر اين امت من هستم و علي (عليه السلام) وصي من مي باشد[1] .

[صفحه 210]



صفحه 210.





  1. گوهر مراد.