عارف بي بديل











عارف بي بديل



عروة بن زبير مي گويد: ما در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با ساير اصحاب نشسته بوديم و در مورد اهل بدر و بيعت رضوان گفتگو مي کرديم که ابودرداء گفت: اي مردم من شما را آگاه نکنم از کسي که مالش از همه کمتر است و تقوا و ورع او از همه بيشتر و کوشش او در عبادت از همه افزونتر است؟

[صفحه 185]

گفتند او کيست؟ گفت: علي بن ابيطالب (عليه السلام)

تا او اين حرف را زد همه اعضاي جلسه از او روي گردانيدند، آنگاه مردي از انصار به او گفت: اي ابودرداء تو سخني گفتي که کسي با تو موافق نبود ابودرداء گفت: اي مردم! من آنچه را ديدم مي گويم و شما همه آنچه را که ديديد بگوئيد من خود شبي علي (عليه السلام) را در منطقه شويحطات نجار؛ ديدم که از جمع حاضر جدا شد و پشت نخلهاي خرما رفت من که بدنبال او مي رفتم او را گم کرده بودم بحدي که پنداشتم علي (عليه السلام) به خانه خود رفته است، اما به ناگه صداي حزين و آهنگ دلگدازي را شنيدم که مي گفت: معبودا چه بسيار جرم بزرگي که از من ديدي ولي به عوض آن به من نعمت دادي...؛ «الهي کم من موبقة حملت عني فقابلتها بنعمتک و کم من جريرة تکرمت...»

اين آواز مرا بخود جلب کرد و به دنبال آن رفتم ديم او علي بن ابيطالب (عليه السلام) است خود را از آن حضرت پنهان کردم و آرام حرکت نمودم آن حضرت در آن نيمه شب چند رکعتي نماز بجا آورد سپس بدرگاه خدا مشغول گريه و زاري و دعا شد... ابودرداء گفت: اين حالت را بخدا قسم در هيچ يک از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نديدم.[1] .



صفحه 185.





  1. امالي صدوق.