ابلاغ رسالت











ابلاغ رسالت



پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بستگان نزديکش را به خانه ابوطالب دعوت کرد آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند و از عموهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ابوطالب، حمزه و ابولهب حضور داشتند. پس از صرف غذا هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي خواست وظيفه خود را ابلاغ کند ابولهب با گفته هاي خود زمينه را از ميان برد لذا فرداي آن روز پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنها را دعوت مجدد به غذا کرد و بعد از صرف غذا فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب! من به خدا سوگند هيچ جواني را در عرب نمي شناسم که براي قومش چيزي بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به اين آيين کنم کداميک از شما مرا در اينکار ياري خواهيد کرد تا برادر من و وصي و جانشين من باشيد؟

جمعيت همگي سر باز زدند جز علي (عليه السلام) که از همه در سن کوچکتر بود، برخاست و

[صفحه 178]

عرض کرد: اي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم! من در اين راه ياور تو هستم. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دست بر گردن علي نهاده و فرمود: اين برادر و وصي و جانشين من در بين شما است سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت کنيد. جمعيت از جا برخاستند در حالي که خنده تمسخرآميزي بر لب داشتند به ابوطالب مي گفتند: به تو دستور مي دهد که گوش به فرمان پسرت کني و از او اطاعت نمايي[1] .



صفحه 178.





  1. تفسير نمونه ج 15.