محبوب خدا











محبوب خدا



علي (عليه السلام) مي فرمايد: يک روز که به آب نياز داشتم به قصد تطهير به منزل آمدم هر چه صدا کردم حسن، حسين (عليه السلام) و فضه را هيچ کس جوابم را نداد. دريافتم که کسي در منزل نيست به ناگه صدايي از پشت سرم شنيدم که مرا به نام خواند: يا اباالحسن، عموزاده پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، من سر برگرداندم اما چيزي نديدم، يک مرتبه متوجه سطلي از طلا که پر از آب زلال بود شدم که حوله اي نيز بر آن آويخته بود، نخست حوله را برداشتم و بر دوش راستم گذاشتم آنگاه دستي بر آن رساندم که ناگهان آب در دستانم جاري شد و از آن وضوي کاملي ساختم، همين که نياز به آبم برطرف شد، سطل نيز ناپديد شد و من نفهميديم چه کسي آن را پس گرفت، شگفتا که آب در نرمي مانند کرده و در طعم و شيريني همچون عسل و در خوش بويي همانند مشک بود، در اينجا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تبسمي فرمود و آن حضرت را در آغوش کشيد و ميان ديدگانش را بوسيد آنگاه فرمود: اباالحسن (عليه السلام) مژده باد بر تو آن سطل و آب و حوله که ديدي همه از بهشت و فردوس برين بود. در شگفتم از مردمي که مرا به خاطر محبت و علاقه اي که به تو دارم سرزنش مي کنند در حالي که خداي متعال و فرشتگان او بر فراز آسمان تو را دوست دارند.[1] .







  1. بحارالانوار، ج 39،ص 16.