آينده عايشه











آينده عايشه



در داستان گذشته بيان شد که عايشه چگونه برخوردي از خود نشان داد، اما پس اينکه مرغ بهشتي[1] توسط جبرئيل آورده شده بود و با دعاي مستجاب شده پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي (عليه السلام) هم سفره حضرتش شد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس از اتمام غذا از علي (عليه السلام) علت تأخير

[صفحه 151]

خود را سؤال کرد. حضرت علي (عليه السلام) ممانعت ها و بهانه تراشي هاي عايشه را به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در موقع ورودش را عرض کرد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رو به عايشه کرد و فرمود: عايشه چرا چنين کردي. عايشه گفت: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم من مي خواستم اين افتخار خوردن غذاي بهشتي نصيب پدرم (ابوبکر) شود. حضرت فرمود: اين اولين بار نيست که کينه توزي تو نسبت به علي (عليه السلام) آشکار مي شود من از آنچه نسبت به علي (عليه السلام) در دل داري، باخبرم، عايشه کار تو به آنجا خواهد کشيد که به جنگ با علي (عليه السلام) برمي خيزي.عايشه گفت: مگر زنان هم به مردان نبرد مي کنند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: همان که گفتم تو به جنگ و نبرد با علي (عليه السلام) کمر همت بندي، و در اين کار نزديکان و ياران من (طلحه و زبير) تو را همراهي کنند و بر وي بشوريد، در جنگ رسوايي به بار خواهيد آورد که زبانزد همگان گرديد در اين مسير به جايي مي رسي که سگهاي حواب بر تو پارس کنند.... تو آنجا پشيمان مي شوي و در خواست بازگشت مي کني... که که آنوقت چهل مرد به دروغ شهادت دهند که آن مکان حواب نيست.... چون پيش گويي حضرت به آنجا رسيد عايشه گفت: اي کاش مرده بودم و آن روزها را نمي ديدم. سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: علي (عليه السلام) برخيز که وقت نماز ظهر است بايد بلال را براي اذان خبر کني. آنگاه بلال اذان گفت: و حضرت به نماز ايستاد و من هم با آن حضرت نماز خواندم.[2] .



صفحه 151.





  1. داستان مرغ بهشتي از مسلمات تاريخ و حديث است اين داستان با کيفيت هاي مختلف متجاوز از 18 نقل تنها در کتب معتبر اهل سنت آمده است.
  2. احتجاج، ص 197.