حمله به خانه پيامبر











حمله به خانه پيامبر



پس از تصميم سران قريش مبني بر حمله شبانه به خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و قتل آن حضرت، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رداي خود را به سر کشيد و به عزم خانه ابوبکر و مهاجرت به مدينه از خانه خود خارج شد. علي (عليه السلام) در بستر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دراز کشيد شيوخ قريش تا نيمه هاي شب عبابر سر و شمشير بدست، بر در آن خانه منتظر فرصت نشستند. آنها برنامه خود را اينگونه آغاز کردند که ابتدا به خوابگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سنگ بيندازند، وقتي بيدارش کردند يکباره به وي حمله کنند و او را به قتل برسانند سنگ او را انداختند،و با سنگ دوم بود که علي (عليه السلام) سر از بالين برداشت. رجال قريش تعجب کردند،

[صفحه 147]

اين کيست؟ گوينده اي گفت: اين علي بن ابيطالب (عليه السلام)، است علي (عليه السلام) از جا برخاست و فرمود: با چه کسي کار داريد و چه مي خواهيد همه يک صدا گفتند پس محمد صلي الله عليه و آله و سلم کجاست. علي (عليه السلام) خونسردانه جواب داد: مگر او را به من سپرده ايد که از من مي خواهيدش. سراقه بن مالک گفت: حالا که محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرار کرده خوبست علي (عليه السلام) را بجاي او بکشيم. ابوجهل با اين فکر مخالفت کرد و گفت: دست از جان اين طفل برداريد او که گناهي ندارد محمد صلي الله عليه و آله و سلم او را فريفته و فدايي خود ساخته است. علي (عليه السلام) فرياد زد، اي ابوجهل، آن مايه خرد و بينشي که خداوند به من عطا کرده اگر ميان سفها و مجانين دنيا تقسيم شود همه آنها خردمند و عاقل مي شوند و اگر ضعفاي جهان از توانايي من بهره ببرند، همه قوي و نيرومند خواهند شد ولي افسوس که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اجازه نفرموده، و گرنه در دل امشب شهامت و شجاعت مرا از نزديک مي شناختيد گم شويد، دور شويد که هميشه از مسير سعادت بي نصيب بمانيد. ابوالبحتري به خشم آمد و با شمشير کشيده جلو رفت ولي نتوانست حمله کند سرش گيج خورد و به زمين افتاد.[1] .



صفحه 147.





  1. معصوم دوم.