هم صحبت علي تا لقاي حق











هم صحبت علي تا لقاي حق



حضرت علي (عليه السلام) فرمود: مردي در خانه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و اجازه ورود خواست من به او گفتم نمي تواني نزد آن حضرت (که در حال کسالت بود و در روزهاي آخر عمر بسر مي برد) بروي هم خواسته اي داري با من بگو گفت: چاره اي نيست جز اينکه نزد او بروم. علي (عليه السلام) از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اجازه گرفت و آن شخص وارد شد بالاي سر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشست و سلام کرد: پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم جواب سلام او را داد و فرمود: چه خواسته و حاجتي داري؟ گفت: من از طرف خدا رسولي هستم به سوي تو. حضرت فرمودند: چه رسالتي بر عهده تو مي باشد. گفت من عزرائيل هستم، خدا مرا به سوي تو فرستاده و سلام به تو رسانده و تو را بين لقاء با خود و بين بازگشت به دنيا مخير کرده است. حضرت فرمود: صبر کن تا جبرئيل بيايد و با او مشورت کنم. عزرائيل خارج شد و به سوي آسمانها رفت در بين راه با جبرئيل برخورد نمود. جبرئيل پرسيد آيا روح محمد صلي الله عليه و آله و سلم را قبض کردي؟ نه اي جبرئيل او از من خواست تا رفتن تو به نزدش صبر کنم ايا نمي بيني که درهاي آسمان براي روح محمد صلي الله عليه و آله و سلم باز شده و همه جا آزين بندي شده است، جبرئيل نزد حضرت آمد و سلام کرد حضرت جواب سلام او را داد. جبرئيل گفت اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پروردگارت مشتاق تو مي باشد و عزرائيل تا به حال از کسي اجازه نگرفته و بعد از تو هم از هيچ کس اجازه نخواهد گرفت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: او مرا مخير بين لقاء پروردگار و بقا در دنيا کرد. جبرئيل گفت: لقاء پروردگار بر اين دنيا بهتر است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود من هم آن را بهتر مي دانم. تو از نزد من خارج مشو تا ملک الموت بيايد مدتي بعد عزرائيل آمد و سلام کرد، حضرت سلام او را پاسخ داد و گفت عزرائيل چه اراده کرده اي گفت: گرفتن جان شما را

[صفحه 142]

حضرت فرمود: آنچه به تو امر شد اجرا کن. جبرئيل بنا به خواسته پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزديک او (در طرف راست) قرار گرفت و ميکائيل در سمت چپ نشست و عزرائيل شروع به قبض روح کرد. جبرئيل گفت: اي عزرائيل عجله نکن تا نزد خدا رفته و بازگردم عزرائيل گفت: روح او به جايي رسيده که ديگر قدرت بر تأخير و نگهداري آن ندارم جبرئيل گفت: سفارش خدا را در مورد آسان گرفتن جان او فراموش د نکن. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمود: نزديک من بيا که امر خدا فرا رسيده است پس دهان خود را کنار گوش علي (عليه السلام) گذاشت و با او سخن گفت تا اينکه روح مبارکش از بدن خارج شد. علي (عليه السلام) دست خود را زير چانه مبارکش گذاشت و چشمان شريف آن حضرت را بسته و برخاست و در حالي که گريه مي کرد به حاضرين گفت: خدا اجر شما را زياد کند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت در اين لحظه بود که صداي گريه و ضجه مردم بلند شد.[1] .



صفحه 142.





  1. محجة البيضاء، ج 8، ص 279.