جنگ علي در وادي يابس











جنگ علي در وادي يابس



علي (عليه السلام) در جنگ با کفار وادي يابس ابتدا جنگ را شروع ننمود تا آنکه خورشيد طلوع کرد وقتي روز شد، علي (عليه السلام) به پرچمداران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، فرمود: پرچمها را بلند کنيد

[صفحه 123]

وقتي پرچمها بلند شد و مشرکان آن پرچمها را ديدند؛ شناختند، به همديگر گفتند، اين دشمن شماست که شما در طلب او بوديد اينها محمد صلي الله عليه و آله و سلم و اصحاب او هستند، غلامي از مشرکان که بدترين و کافرترين آنان بود. بيرون آمد و به اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين ندا داد: اي اصحاب ساحر دروغگو کدام يک از شما محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستيد او بايد خود را به من نشان دهد. علي (عليه السلام) به سوي او رفت و به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند، تو ساحر دروغگو هستي، محمد صلي الله عليه و آله و سلم حق را از جانب حق آورد. غلام گفت: تو کيستي فرمود: من علي بن ابيطالب برادر زاده رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پسر عمو و همسر دختر او هستم. غلام گفت: آيا تو داراي چنين منزلت و مقامي در نزد محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستي؟ فرمود: آري. غلام گفت: پس تو و محمد صلي الله عليه و آله و سلم بر يک دين واحد هستيد و برايم فرقي نمي کند که ترا ببينم يا محمد صلي الله عليه و آله و سلم را. آنگاه غلام به سوي علي (عليه السلام) دئويد در حالي که رجزي به اين مضمون مي خواند:

اي علي، تو شير درنده اي را ديدي که در چنگال او احدي آرام نمي گيرد و شيري از مردان خثعم را که آئين محکمي را ياري مي کند. هر که مرا ببيند، غلامي را ديده که درندگان بر او رو آورند و او سالم نمي ماند. علي (عليه السلام) نيز در پاسخش چنين فرمود:

و تو آن شير هاشمي را مي بيني که دلير و بي باک است من علي هستم که به خثعم نشان خواهم داد که به هر حرکت شمشيرم خون مي ريزد و هر زننده اي را مي کشم آنگاه هر يک بر اسب سوار شدند و شروع به جنگ با شمشير کردند. حضرت علي (عليه السلام) تنها يک ضربه به او زد و او را کشت. آنگاه علي (عليه السلام) فرمود: آيا کسي با من مبارزه مي کند؟ برادر آن غلام مقتول آمد در حالي که مي گفت: قسم به بتهاي بزرگ لات و عزي که من به هنگام جنگ بسيار با حوصله هستم هر کس با من بجنگد انواع دردها را به او مي چشانم. علي (عليه السلام) فرمود:


بالله ربي انني لا قسم
قسم حق ليس فيه ما ثم


انکم من شرنا لن تسلموا

يعني، من به پروردگارم قسم مي خورم قسم حقي که در اداي آن معصيتي نيست

[صفحه 124]

که شما از حمله ما سالم نمي ماليد آنگاه هر دو سوار بر اسب خود شده به پيکار رو آوردند علي (عليه السلام) ضربه اي زد و او را هم به آتش جهنم فرستاد. حضرت فرمود: آيا کسي هست که با من مبارزه کند؟ آنگاه حارث بن مکيده که رئيس، آن قوم بود و با 500 سوار برابر مي کرد آمد و گفت: حتما لات مرا ياري مي دهد و به هر شمشيري حلقي را پاره مي کنم و به هر ضربه اي گردني مي زنم. علي (عليه السلام) فرمود: به خدا قسم شما را با شمشير برنده ام از محمد صلي الله عليه و آله و سلم دور مي کنم...

آنگاه علي (عليه السلام) با ضربه اي او را هم به آتش جهنم فرستاده و باز فرمود: آيا کسي با من مبارزه مي کند. پسر عموي حارث بن مکيده که عمروبن فتاک نام داشت، آمد و گفت: من عمرو، و پدرم فتاک است. شمشير به دستم، و سر هر کس که حرمتمان را هتک کند مي برم. علي (عليه السلام) ضمن جواب او را هم به جهنم واصل کرد. علي (عليه السلام) تمامي جنگجويان آنان را کشت و آنان را به اسارت برد و اموالشان را گرفت و اسيران آنها را نزد رسول خدا آورد.[1] .



صفحه 123، 124.





  1. تفسير فرات، ص 593؛ بحارالانوار، ج 21، ص 84.