كودك خوش اقبال و فرخنده











کودک خوش اقبال و فرخنده



جابر گويد: امام باقر (عليه السلام) به من خبر داد: يکي از زنان طايفه بني هلال، دايه حضرت علي (عليه السلام) بود که در زمان شيرخوارگي حضرت در خيمه خود به او شير مي داد و نگهداريش مي کرد، آن زن پسري هم داشت که برادر همشير علي (عليه السلام) به حساب مي آمد ولي سنش يازده ماه و چند روز از علي بزرگتر بود در کنار خيمه آنان چاهي قديمي قرار داشت روزي آن طفل بر لب چاه آمد و سر خود را داخل آن نمود علي (عليه السلام) نيز مصمم شد به دنبال او برود، پاي علي (عليه السلام) به ريسمانهاي خيمه پيچيده شد و آنگاه طنابها را کشيد تا خود را به برادر رضاعي خود برساند آنگاه به يک پا و دست او چسبيد به حالتي که دست او را در دهان و پايش را به دست گرفت تا از فرو افتادن او در چاه آب

[صفحه 29]

جلوگيري کند. در همين حال مادر رضاعي علي (عليه السلام) از راه رسيد و صحنه را مشاهده کرد و شيون کنان فرياد زد: اي اهل قبيله ام، اي طايفه ام بيائيد، چه بچه فرخنده و مبارکي!! علي فرزندم را نگه داشته تا در چاه نيفتد سپس دو کودک را از سر چاه دور کرد مردم نيز از نيروي طفلي با آن سن و سال در شگفتي فرو رفته بودند، که با بند شدن پاي علي (عليه السلام) به طنابهاي خيمه چگونه خود را کشيده تا دستش را به برادرش برساند لذا بدين جهت مادر رضاعيش او را ميمون ناميد يعني مبارک و فرخنده و آن کودک در ميان طايفه بني هلال به معلق ميمون شهرت يافته بود.[1] .



صفحه 29.





  1. معاني الاخبار، ج 1، ص 140.