داستان منزل علاء















داستان منزل علاء



يکي از ياران حضرت به نام علاء بن زيد حارثي که در بصره زندگي مي کرد، مريض شده بود، اميرالمومنين (ع) براي عيادت او وارد منزلش شد و ديد خانه اش مقداري وسيعتر از اندازه ي معمول است. به او فرمود: ما کنت تصنع بسعه هذه الدار في الدنيا! و انت اليها في الاخره کنت احوج[1] وسيع بودن اين خانه به چه دردت

[صفحه 11]

مي خورد؟ در حالي که به فراخي منزل آخرت نيازمندتري. اين خانه موقتي است و آن خانه دائمي، البته اگر بخواهي با اين خانه، آن خانه را آباد کني، ميهماني کني، خويشاوندانت را دعوت کني و مايه ي الفت بين آنان گردي و نيازهاي مردم را بر طرف سازي، در اين صورت به فراخي خانه ي آخرت رسيده اي[2] آن گاه علاء مي گويد شما مرا نصيحت فرمودي ولي من برادري دارم که تازگي راهب شده است و رياضت مي کشد و زن و فرزند خود را رها کرده و در گوشه اي مشغول عبادت است. لباس خشن مي پوشد و مانند شما نان جو مي خورد. حضرت فرمود: او را نزد من آوريد. سپس به او گفت: يا عدي نفس هاي دشمن که خود، شيطان پليد خواسته است ترا سرگردان سازد. چرا به زن و فرزندت رحم نکردي؟! تو کوچکتر از آني که خداوند دنيا را از تو بگيرد. اين مقام، مال پيامبران است و روح تو کوچکتر از آن است که صاحب اين مقام باشد. حضرت فرمود: تو خيال مي کني که خداوند دوست ندارد از نعمت هاي حلال و پاکيزه استفاده کني؟![3] .

وقتي که عاصم[4] نصايح حضرت را شنيد، در پاسخ گفت در پوشيدن لباس خشن و خوردن غذاي بيمزه از شما تقليد مي کنم و شما چنين هستي!

چرا حضرت مانند بينوايان زندگي مي کرد

حضرت در پاسخ عاصم فرمود: من غير از تو هستم، من خليفه ي پيامبر و شخص اول کشور اسلاميم، من بايد اين گونه زندگي کنم، خداوند بر پيامبران و جانشينان آنان واجب ساخته است که مانند مردم تنگدست زندگي کنند. کيلا يتبيغ بالفقير فقره براي اين که تنگدستي و بيچارگي فقير او را پريشان نکند، به هيجان نياورد و مضطرب و منفجر نسازد. و اين سخن بسيار درست و حقي است.

کسي که يک ماه است يک سير گوشت نتوانسته بخورد وقتي بيايد در بازار و

[صفحه 12]

گوشتهاي فراواني را ببيند، درون سطل زباله ي مردم رانهاي مرغ نيمه خورده را ببيند، يا ساختمان مرتفع و مجهزي را تماشا کد و حسرت بخورد و با خودش فکر کند که هر آجر اين ساختمان معادل يک وعده غذاي من است، از نظر لباس تاسف بخورد، از نظر مدرسه ي فرزندش، بهداشت خانواده اش و هر نياز ديگر در تنگدستي باشد اگر چه اين شخص گلايه اي نکند، ابراز ناراحتي نکند اما در دلش بسيار ناراحت است. افراد بينوا که خداشناس واقعي و قانع و عفيف هستند بسيار بسيار اندکند. عموم افراد که ايمان معمولي دارند اين اندازه اختلاف طبقاتي را که مشاهده کنند ناراحت مي شوند. حضرت مي فرمايد من مثل تهيدستان زندگي مي کنم، چون که شخص بينوا نگويد خوشا به حال علي که شخص اول مملکت است و همه امکانات مادي در اختيار او است. او وقتي ببيند يا بشنود که علي هم مانند او زندگي مي کند گويي آب سردي روي دل آتشين و پر دردش ريخته مي شود و آرام گردد و با تمام وجود قانع مي شود.

حضرت مي فرمايد: دليل رياضت کشيدن من اين است. و به همين دليل مي بينيم تمام مردم دنيا وقتي اين روح بزرگ را مي بينند در مقابلش تعظيم مي کنند حتي حکام ستمگر و جابر وقتي مي بينند در مقابل هواي نفس، خودشان به زمين خورده اند و علي در اين نبرد مهم برنده شده است، در مقابلش خضوع مي کنند. آنان اگر سير باشند و بعد برايشان غذاي لذيذي بياورند با اين که مي دانند خوردن روي سيري زيان آور است اما نمي توانند نخورند، کاخي مي خواهند بسازند که مقداري وسيعتر باشد اگر بدانند هزاران کوه خراب مي شود ولي اين کار را مي کنند. مي دانند اگر به ميليونها تن انسان ضعيف ستم کنند، بالاخره آشوب مي کنند و سالها بعد آنان را از حکومت ساقط مي کنند پس براي دنيايشان بد است و براي آخرتشان بدتر، اما نمي توانند نکنند.

به خاطر همين مساله مبارزه ي با نفس را جهاد اکبر گفته اند. مهمترين امتيار امام خميني همين بود که علي وار زندگي مي کرد. از همان اول و از جواني مبارزه ي با

[صفحه 13]

نفس سرکش را از برنامه ي زندگيش جدا نکرد و اين قدرت را پيدا کرد که به امريکا نهيب بزند اين قدرت، قدرت علوي است و هر شخصي که اين گونه زندگي کند به همان نسبت، روحش به روح علي نزديک مي شود. اما سران بيشتر کشورهاي اسلامي (و شايد همه) از امريکا مي ترسند.


صفحه 11، 12، 13.








  1. خطبه ي شماره ي 207 (از شرح عبده، ج 1، ص 448 و از ترجمه ي فيض، ص 653).
  2. همان ماخذ - ان شئت بلغت بها الاخره تقري فيها الضيف و تصل فيها الرحم و تطلع منها الحقوق مطالعها، فاذا انت قد بلغت بها الاخره.
  3. اشاره است به آيه اي از قرآن که مي فرمايد: آريش (و زيباييها) و روزيهاي پاکيزه اي را که خداوند براي بندگانش مقرر فرموده، چه کسي حرام کرده است. (سوره ي اعراف، آيه ي 32).
  4. عاصم بن زياد برادر علاء.