تقدم پيامبر بر فاطمه















تقدم پيامبر بر فاطمه



وقتي که حضرت فاطمه به شهادت رسيدند[1] و حضرت امير ايشان را در کفن پيچانيد و در گور خوابانيد با صدايي آهسته مانند کسي که سري سخن مي گويد پيامبر (ص) را مورد خطاب قرار داد و فرمود: السلام عليک يا رسول الله عني و هن ابنتک النازله في جوارک و السريعه اللحاق بک اي پيامبر از طرف خودم و از طرف دخترت (که در جوارت آرميده است) به تو سلام مي کنم. از سوي کسي که زود به تو پيوست. آن گاه حضرت درددلهايي مي کند و از امت گلايه هايي دارد و با تعبيراتي سخن مي گويد که بسيار دلخراش و متاثر کننده است! که هر يک در جاي خودشقابل بحث و بررسي است. اما جمله اي که مربوط به بحث صراحت لهجه مي شود، اين است: قل يا رسول الله عن صفيتک صبري و رق عنها تجلدي، الا ان لي في التاسي بعظيم فرقتک يعني اي پيامبر در مرگ دخترت صبرم کم شد و تاب و توانم رفت ولي در مقابل مصيبت مرگ تو، شايسته است که بر مرگ فاطمه صبر کنم. چون بر مرگ بزرگتري يعني مرگ پيامبر صبر کردم بر مرگ فاطمه که کوچکتر از مرگ پيغمبر نزد من است بايد صبر کنم و حضرت امير مصيبت شهادت فاطمه را با ياد مصيبت ارتحال پيامبر از ياد مي برد و به وسيله ي مرگ پيامبر خود را در مرگ فاطمه تسليت مي داد. اين نکته نشان مي دهد که حضرت در واقع براي مرگ همسرش ناراحت نيست زيرا کسي براي همسر جوانش اظهار ناراحتي کند براي پدرزنش کمتر ناراحت است. در حالي که درباره ي حضرت امير بر عکس است و خودشان اين نکته را مي فرمايند.

بنابراين پيداست که محبت حضرت امير بر حضرت فاطمه به خاطر همسر بودن نبود بلکه به خاطر سخن پيمبر بود که مي فرمود: فاطمه پاره ي تن من است. يعني همسرش را به خاطر اسلام دوست مي داشت و براي اين دوست

[صفحه 4]

مي داشت که قرآن فرموده است: قل لا اسالکم عليه اجرا الا الموده في القربي يعني اي پيامبر به امت بگو من هيچ اجر و مزدي براي رسالتم از شما نمي خواهم جز آن که به خويشاوندانم مودت و محبت داشته باشيد.

اگر علاقه ي حضرت امير به حضرت زهرا فقط علاقه ي طبيعي بود نبايد پدر زن رابر زن مقدم بدارد و اصلا نبايد در وقت دفن همسرش که غم، تمام دل حضرت را گرفته است ذهنش متوجه مساله ديگري شود. پس معلوم مي شود که مرگ پيامبر برايش مهمتر بوده و فاطمه را به خاطر پيامبر و قرآن دوست مي داشته است. در دنباله ي مطلب هم صريحا مي فرمايد: فاطمه از دستم رفت و از حالا تا آخر عمر شبها راحت نمي خوابم و غم و اندوه هميشه با من هست.

اين يکي ديگر از مواردي است که حضرت، صريحا موضع فکري و عاطفي خود را بيان مي فرمايند.


صفحه 4.








  1. به روايت مشهور 75 روز پس از وفات پيامبر و به روايتي که علماء فرموده اند 95 روز پس از وفات پيامبر.