قسط
واژه ي قسط در لغت به عدل و داد، بهره ونصيب، مقدار، ترازو، روزي، بهره اي از وامي که بايد بهره بهره پرداخته شود، والقسط به جور و بيداد کردن و از راه حق بازگردانيدن[1] معنا شده است. به طوري که از معناي لغوي نيز قابل استنباط است، ماده ي قسط در دو معناي متضاد به کار مي رود و «اسم فاعل» آن، يعني «قاسط»، به دو معناي متضاد «عادل و ظالم» کاربرد دراد. از اين رو است که از سويي، به تعبير نص قرآني، هدف ارسال رسل و انزال کتب، اقامه ي قسط و عدل توسط مردم بيان شده است: [صفحه 5] لقد ارسلنا رسلنا بالبينات... ليقوم الناس بالقسط[2] (حديد/ 25.( ولي از سوي ديگر حضرت امير (ع)، معاويه و پيروانش را، که بر جامعه ي اسلامي و آن حضرت ستم نمودند، «قاسطين» لقب داده است. نهايت آنکه قسط در معناي مرادف با عدل، اخص از مفهوم عدل است، زيرا دايره ي عدل به عدل فردي و اجتماعي مي رسد و حال آنکه قسط، فقط صبغه ي اجتماعي دارد و به عبارت منطقي، از نظ مورد و مصداق، بين عدل و قسط، رابطه ي عموم و خصوص مطلق است. يعني عام، عدل و خاص، قسط است. از آنجا که قسط، معادل عدل در معناي غير فردي آن است و اين حوزه مي تواند شامل مسائل اجتماعي، حقوقي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي گردد، پس مفهوم قسط از مفهوم عدالت سياسي عام تر است و در اين مقال، تنها با قسط در بعد سياسي (حکومتي) مواجه هستيم.
از آنجا که بين مفاهيم «عدل» و «قسط» پيوند وثيقي وجود دارد، اشاره ي اجمالي به معناي قسط، در مدخل بحث بي مناسبت نمي نمايد. خصوصا از آن رو که مفهوم قسط با مباحث سياسي و با عدالت سياسي قرابت جدي دارد.
صفحه 5.