بحث حق در عدالت سياسي















بحث حق در عدالت سياسي



در بحث عدالت سياسي، بحث حق، نقشي کليدي و محوري دارد[1] واژه ي حق که در لغت به معناي ثبوت وامر ثابت و واجب آمده، در اصطلاح حداقل به سه معنا ذکر شده است:









  1. اين تلازم به قدري بين دو مفهوم عدل و حق بالاست که از عهد و عصر قديم، عدالت به دادن حق به حق دار تفسير شده است (اعطاء کل ذي حق حقه). اين تعريف يکي از سه نظريه ي مطروحه ي عصر افلاطون بوده است که البته توسط اين انديشمند يوناني مورد انتقاد قرار گرفته است. دو نظريه ي ديگر، يکي مربوط به سوفسطاييان بود که منکر وجود عدل، مانند همه ي مفاهيم مطلق اخلاقي بودند وگروه ديگر، عدل را محصول نوعي توافق و تباني اجتماعي مي دانند که افراد به اين جهت به مراعات قواعد اخلاقي تن مي دهند که سود و صلاح شخصي خود را در آن مي بينند. افلاطون در مقابل اين سه نظريه ي، از سويي عدل را به تعادل سه قوه ي تعقل و شهوت وغضب و از سويي ديگر عدل را فضيلتي مي داند که در پرتو آن، هر يک از سه گروه فرمانروايان، ياواران و توده ي مردم، فقط به کار ويژه ي خويش مشغول باشند. براي ملاحظه ي تفصيلي مطالب، مراجعه شود به: بنياد فلسفه ي سياسي در غرب، صص 32 -6.