زهد و بي اعتنايي به دنيا












زهد و بي اعتنايي به دنيا



امام صلوات الله عليه آنگاه که براي کوبيدن آشوب بصره و فتنه طلحه و زبير و عايشه، به آن ديار مي رفت، در محلي بنام «ذي قار» اردو زده بود، ابن عباس، مي گويد: به چادر آن حضرت داخل شدم ديدم: نعلين خويش را اصلاح مي کند. چون مرا ديد فرمود: ابن عباس اين نعل چقدر قيمت دارد؟ گفتم: به چيزي نمي خرند، فرمود: به خدا قسم آن براي من از امير بودن بر شما بهتر است، مگر آنکه بتوانم حقي را بپا دارم يا باطلي را از بين ببرم.

«قال لي: ما قيمة هذا النعل؟ فقلت: لا قيمة لها. فقال (ع): والله لهي احب اليّ من إمرتکم، الا ان اقيم حقا او ادفع باطلاً».[1] .

امام صلوات الله عليه مقام و حکومت را وزر و وبال و مايه بدبختي مي دانست مگر آنکه انسان بتواند مشکلات جامعه را براي خدا حل نمايد.









  1. نهج البلاغه خطبه: 33.