امر به معروف و نهي از منكر












امر به معروف و نهي از منکر



روزي اميرالمؤمنين (ع) به خانه برگشت، هوا بسيار گرم بود، ديد زني ايستاده و مي گويد: شوهرم به من ظلم کرده، مرا ترسانده و بر من تعدي کرده و قسم خورده که مرا بزند، - اي ولي ذوالجلال براي دفع ستم پيش تو آمده ام - امام فرمود:

يا امة الله مقداري صبر کن تا هوا خنک شود، سپس با تو انشاء الله به خانه ات بروم. زن گفت: در صورت تأخير، خشم و طردش بر من افزون خواهد شد، امام سر به زير انداخت بعد سر بلند کرد و فرمود: نه والله بايد حق مظلوم بدون زحمت گرفته شود.

خانه ات کجاست؟ آنگاه با زن به طرف خانه او حرکت کرد، چون به خانه رسيد ايستاد و فرمود: السلام عليکم، جواني از خانه بيرون آمد، حضرت فرمود، بنده خدا از خدا بترس، اين بيچاره را ترسانده اي و از خانه خارج کرده اي.

جوان فرياد کشيد: اين کار به تو چه ربطي دارد؟ به خدا قسم چون تو را به شفاعت آورده او را آتش خواهم زد.

امام (ع) شمشير بر کشيد با کمي پرخاش، فرمود: من تو را امر به معروف و نهي از منکر مي کنم تو من را با منکر جواب داده، کار خوب را منکر مي شماري؟! در اين بين عده اي از آنجا مي گذشتند، حضرت را شناخته و سلام مي کردند که السلام عليک يا اميرالمؤمنين.

جوان دانست که آن مرد ناشناس حضرت اميرالمؤمنين است، پيش آن حضرت تعظيم کرد که: يا اميرالمؤمنين اين جسارت را بر من ببخش، به خداي جهان سوگند که در مقابل اين زن مانند خاک مي شوم که مرا با قدم بمالد.

در اين موقع امام صلوات الله عليه ذوالفقار را در نيام کرد و به زن فرمود: کنيز خدا به خانه ات داخل شو، شوهرت را به آنچه قسم خورد مجبور نکن.[1] .

و چون از آنجا برگشت اين آيه را زمزمه مي کرد: «لا خير في کثير من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس و من يفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نوتيه اجراً عظيما»[2] خدا را حمد مي کنم که به واسطه من ميان مردي و زنش سازش برقرار ساخت.









  1. مناقب آل ابي طالب ج 2 ص 106 بحار ج 41 ص 57.
  2. سوره نساء: 114.