ابوبكر و فرمان قتل اميرالمومنين











ابوبکر و فرمان قتل اميرالمومنين



در ايضاح فضل آمده: سفيان بن عيينه و حسن بن صالح و ابوبکر بن عياش و شريک بن عبدالله و جمعي ديگر از فقهاي عامه روايت کرده اند که: ابوبکر به خالد بن وليد گفت: آنگاه که من از نماز صبح فارغ شدم گردن علي را بزن، و چون نماز صبح را با مردم بجاي آورد در آخر نماز از آن فرمان خود پشيمان شده در فکر فرو رفت و بدون اين که سلام نماز را بگويد متفکر و حيران به قدري در جاي خود ساکت نشست که نزديک بود آفتاب طلوع کند، و آنگاه سه بار گفت: اي خالد! آنچه که به تو دستور داده بودم انجام مده و سپس سلام داد. و علي عليه السلام آن روز در کنار خالد نماز مي خواند، در اين هنگام حضرت به خالد رو کرده در حالي که خالد شمشيرش را در زير پيراهنش پنهان کرده بود به او فرمود: آيا آن کار را انجام مي دادي؟

خالد: بله بخدا سوگند شمشير را بر سر تو فرود مي آوردم.

علي عليه السلام: دروغ گفتي و فرومايه شدي، تو کوچکتر از آني که بتواني چنين کاري را انجام دهي، سوگند به خدايي که دانه را شکافته و موجودات را آفريده اگر نبود اينکه آنچه که از قلم تقدير الهي گذشته، واقع خواهد شد، به تو نشان مي دادم که کداميک از دو گروه (مومن و کافر) روزگارش بدتر و سپاهش ضعيف تر است.فضل مي گويد: بعضي به سفيان و ابن وحي و وکيع گفتند: چه مي گوييد درباره اين اراده و تصميمي که ابوبکر گرفته؟ همگي پاسخ دادند گناهي بوده که انجام نگرفته است...

و آنگاه فضل مي گويد: اين روايتي است که خود شما درباره ابوبکر نقل کرده ايد وليکن گروهي از شما آن را کتمان نموده و دور از حقيقت دانسته آن را اظهار نمي دارند، حال آن که شما در کتابهاي فقهي خود در کتاب الصلوه در اين مسأله، که هرگاه نمازگزار پس از خواندن تشهد و پيش از سلام مبطلي از او سر زند، گفته ايد نماز او صحيح است به دليل همين عمل ابوبکر. و ابويوسف قاضي در بغداد اين حديث را در ميان گروهي از شاگردان خود نقل کرده، يکي از آنان به او گفت: ابوبکر خالد را به چه چيز فرمان داده بود؟ ابويوسف او را از سخن گفتن بازداشته به او گفت: خاموش تو را چه به اين کار؟!

فضل مي گويد: به خدا سوگند اگر علي مطيع و فرمانبردار ابوبکر و راضي به بيعت با او بوده، پس در اين کره خاکي حکمي جائرانه تر از اين نخواهد بود که او ابوبکر فرمان قتل کسي را صادر کند که به اقرار خود او و يارانش او کسي بوده که پيامبر صلي الله عليه و آله درباره او گواهي به بهشت داده ، حال آن که مطيع و تسليم وي نيز بوده است. و اگر راضي نبوده پس مطلب چنان است که شيعه مي گويد، از اين که پيشي گرفتن ابوبکر بر او بدون رضايت او بوده است.[1] .

مؤلّف:

بسي جاي تعجب است که ابن ابي الحديد گفته: اين حديث از مجعولات شيعه است در برابر احاديث مجعول بکريه در فضائل ابوبکر زيرا با توجه به اين که افراد زيادي از اکابر آنان، آن را روايت کرده اند، و فقهاي آنان نيز در کتب فقهي خود در کتاب الصلوه به آن استدلال نموده اند، از جمله ابويوسف قاضي و ديگران، چگونه آن را از مجعولات شيعه مي داند؟! با اينکه خود ابن ابي الحديد در جاي ديگر از استاد خود ابوجعفر نقيب که بنا به گفته او شيعه نبوده نقل کرده که مي گويد: مردي نزد زفر بن هذيل، شاگرد ابوحنيفه، آمده از او فتواي ابوحنيفه مبني بر جواز خروج از نماز به غير سلام مانند سخن گفتن يا فعل کثير يا حدث پرسش نمود؛ زفر گفت: جايز است؛ زيرا ابوبکر در تشهد نماز خود آن سخن را گفت.

مرد پرسيد؛ سخن ابوبکر چه بوده؟

زفر: کار نداشته باش.

مرد اصرار کرد در اين موقع زفر گفت: او را بيرون کنيد من قبلا شنيده بودم اين مرد از شاگردان ابوالخطاب است.

مؤلّف:

تعجب ندارد، اين که ابوبکر آن فرمان را به خالد داده باشد، و در نامه اي که معاويه به محمد بن ابي بکر نوشته آمده: هنگامي که رسول خدا صلي الله عليه و آله از دنيا وفات نمود پدر تو و فاروق او نخستين کساني بودند که حق او (علي) را گرفته و درباره خلافت رسول الله با او از در مخالفت و ستيز وارد شده بر آن اتفاق کردند و سپس او را به بيعت با خود دعوت نموده و چون امتناع ورزيد درباره وي تصميمهاي خطرناک گرفتند...









  1. ايضاح، ص 155 تا 159.