مدارايي عمر با زبير











مدارايي عمر با زبير



ابن ابي الحديد آورده: زيد بن اسلم از پدرش نقل کرده که مي گويد: روزي عمر براي انجام کار خصوصي، خانه را خلوت نموده به من گفت: بر در خانه بايستم... در اين هنگام زبير از دور نمايان شد و من از او خوشم نيامد، زبير مي خواست داخل خانه شود، پس به او گفتم: عمر مشغول بعضي از کارهاي شخصي است و به کسي اجازه ورود و ملاقات نداده است، ولي زبير بي اعتنايي به من ننموده خواست وارد شود، در اين هنگام من دستم را جلو سينه اش قرار دادم، ناگهان زبير بر بيني ام کوفت بطوري که خون از آن جاري شد. و آنگاه برگشت، من نزد عمر رفتم، عمر چون مرا ديد و نگاهش به شکستگي بيني ام افتاد با تعجب پرسيد؛ چه کسي بيني تو را شکسته است؟ گفتم: زبير.

عمر زبير را نزد خود طلبيد، وقتي که زبير خواست بر عمر وارد شود من هم به همراه او رفتم تا ببينم عمر به او چه مي گويد. ديدم عمر به زبير گفت: چرا چنين کردي آيا بخاطر ديدار با من مردم را خون آلود مي کني؟

زبير در پاسخ عمر چند بار اين گفتار وي را با لحن مسخره آميزي تکرار نمود اداي او را در آورد و به عمر اعتراض کرد و گفت: آيا براي ما، دربان مي گذاري، به خدا سوگند نه رسول خدا ونه ابوبکر پيش از تو نسبت به من چنين نکرده اند.

پس عمر مانند عذرخواهنده به او گفت: من در آن موقع کار خصوصي داشتم. اسلم مي گويد: وقتي که ديدم عمر از او عذرخواهي مي کند مايوس شدم از اين که حقم را از او بگيرد، و زبير هم از نزد او خارج شد، در اين موقع عمر به من رو کرد و به منظور دلداري به من گفت: اين شخص زبير بود و تو سوابق آثار او را مي داني پس من هم گفتم حق من حق شماست، هر چه کنيد من قبول دارم.[1] .

مؤلّف:

چه شد آن عدالت عمر که خواست از جبله بن ايهم که قبلا از پادشاهان روم بود بخاطر يک سيلي که در مطاف به مردي زده بود قصاص بگيرد، که به ارتداد او منجر گرديده به روم رفت و چه شد آن شدت تعصبش در اجراي احکام الهي که پسر خودش را بخاطر يک گناه دو بار حد زد که منجر به مرگ او گرديد، و در اينجا اين گونه مداهنه و سازشکاري او با زبير چه معني دارد؟!









  1. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 3، ص 105، ذيل خطبه: لله بلاد فلان.