تحليل گفتار عمر











تحليل گفتار عمر



مؤلّف:

اين که عمر به ابن عباس گفته: مي ترسم اگر يار تو خليفه شود او را عجب گيرد. بايد گفت: معمولا افراد ناآگاه تفاوتي بين عجب و کبر و بين عزت نفس و بزرگ منشي نمي بينند، خداي تعالي مي فرمايد: ولله العزه و لرسوله و للمومنين و لکن المنافقين لا يعلمون؛[1] عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ايمان است و لکن منافقين از اين معني آگه نيستند.و از آنجا که اميرالمومنين عليه السلام داراي منش و خويي بوده محبوب پروردگار، از عدم تواضع و فروتني براي اهل رياست و دنياپرستان... از اينرو عمر او را به عجب نسبت داده است، وگرنه آن حضرت عليه السلام به اتفاق دوست و دشمن پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله برترين انساني بوده که متصف به اين صفات است که خداي تعالي فرموده:

و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما....[2] .

و بندگان (خاص) خداي رحمن آنان هستند که بر روي زمين بتواضع و فروتني راه روند، و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب و عتاب نمايند با سلامت نفس جواب دهند....

و در روايات آمده که: اين آيه در شان او و اهل بيت کرامش نازل شده است.

و اين که عمر گفته: و نه در خواستگاري دختر ابوجهل بر فاطمه عليهاالسلام... تعريض و رد بر ابن عباس بود که به او گفته بود تو شخصيت و مقام رفيع او علي را مي شناسي و مي داني که او هيچگاه حکم خدا را تغيير و تبديل نداده و رسول خدا صلي الله عليه و آله را به خشم نياورده است.

و البته مفهوم اين گفتار ابن عباس به عمر اين بود که تو اينها را مرتکب شده اي... و به همين جهت عمر برآشفته و سخن او را قطع نموده و با افتراي بر اميرالمومنين عليه السلام و رسول خدا صلي الله عليه و آله خواسته بود کلام او را نقض و رد نمايد.

و دليل بر بي پايگي آن مطلبي که عمر اظهار داشته، اين که چگونه ممکن است که رسول خدا که خودش آورنده اين قانون است: فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلاث و رباع.[3] .

با انجام آن خشمگين گردد، حال آن که خداي تعالي درباره او فرموده: قل ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدين؛[4] بگو اگر خدا را فرزندي بود پس من اولين پرستش کنندگان او بودم. و رسول خدا صلي الله عليه و آله اولين کسي بود کهه به احکام و فرامين الهي که خود مبين و مبلغ آنها بوده عمل مي نموده است؛ چنانچه آن هنگام که ربا را باطل و لغو نمود فرمود: اولين ربايي را که بر مي دارم رباي عمويم عباس است. و آن هنگام که خونهاي جاهليت را برداشت فرمود: اولين خوني را که بر مي دارم خون پسر عمويم ربيعه بن حارث بن عبدالمطلب است.

و نيز در تاريخ طبري آمده: رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از فتح مکه خطبه خواند و در ضمن خطبه اش فرمود: خداوند ربا را لغو نموده، و رباي عباس بن عبدالمطلب برداشته شده است. و هر خوني که در جاهليت ريخته شده برداشته شده، و اولين خوني را که بر مي دارم خون پسر عمويم ربيعه بن حارث بن عبدالمطلب است (و ربيعه قبل از اسلام در ميان قبيله بني ليث رفته زن شيرده طلب مي نمود پس بنوهذيل او را کشته بودند).

بعلاوه، غيرت و رشک بردن زن نسبت به شوهرش بخاطر ازدواج او با همسري ديگر از کفر اوست، چه رسد به رشک بردن نزديکان او.و اما اينکه ابن عباس او را در اين مطلب تکذيب نکرده بلکه بنحوي ديگر او را پاسخ گفته، بر طريق مماشات و جدال به نحو احسن بوده، و به همين جهت عمر مجبور شده اقرار کند که از محاجه با او عاجز است.









  1. منافقون آيه 8.
  2. سوره فرقان، آيه 63.
  3. سوره نسا آيه 3.
  4. سوره زخرف، آيه 81.