شوراي عمر











شوراي عمر



و نيز ابن ابي الحديد از عمرو بن ميمون نقل کرده که مي گويد: من در مجلس عمر حاضر بوده و سخنان او را مي شنيدم، هنگامي که شش نفر افراد شورا نزد او نشسته بودند و با آنان سخن مي گفت به جز علي بن ابيطالب و عثمان کسي با او حرف نمي زد، تا اين که پس از زماني امر کرد همه آنان از مجلس خارج شده و آنگاه به حاضران رو کرد و گفت: هرگاه تمام آنان بر خلافت يک نفر اتفاق نمودند پس هر کس که مخالفت کرد بايد گردنش زده شود، و سپس گفت: اگر آن احلج- علي بن ابيطالب- خليفه شود مردم را در راه حق رهنمون خواهد شد، در اين موقع يکي از حضار به عمر گفت: حال که چنين است پس چرا عهد خود را به او نمي سپاري؟

عمر گفت: خوش ندارم بار خلافت را در حال حيات و پس از مرگ بر دوش کشم.[1] .

مؤلّف:

عمر خود بخوبي مي دانست که افراد شورا، جملگي بر خلافت عثمان اتفاق خواهند نمود، بخصوص که عبدالرحمن بن عوف- داماد عثمان- را نيز حکم قرار داده بود، و بنابر اين پس آنجا که گفته:... هر کس که مخالفت کرد بايد کشته شود جز به قتل اميرالمومنين- عليه السلام- فرمان نداده است، همان انسان کاملي که به نص قرآن کريم، نفس رسول خدا بوده، و همان کسي است که به اقرار خود عمر، اگر خليفه شود مردم را در طريق حق رهبري خواهد کرد و روشن است که تنها هدف و آرمان انبياي الهي و جانشينان آنان هم جز اين چيز ديگر نبوده است.

بعلاوه، اگر عمر واقعا مايل نبود که مسووليت خلافت را پس از مرگ نيز تحمل کند تنها راهش اين بود که مردم را به خلافت برگزينند نه اين که آن را به شورا بگذارد؛ چنان شورايي که بني اميه را نيز بر سر کار آورد، آنان که دشمنان خدا و رسول خدا و متجاهرين به کفر و الحاد بودند.

و اين که عمر گفت: خوش ندارم بار خلافت را تحمل کنم در حال حيات و پس از مرگ دليلي است بر اين که تصدي او براي خلافت ورزي بوده که در حال حيات آن را بر دوش کشيده و پس از مرگ خواسته از آن شانه خالي کند.

ولي در حقيقت کراهت داشته از اين که خلافت پس از مرگش نيز به اميرالمومنين عليه السلام برسد همانند ياورانش از قريش در روز سقيفه، همان کساني که پس از قتل عثمان و بيعت نمودن مردم با آن حضرت نيز بر سر تافته گروهي پيمان شکستند، و گروهي ستمگري پيشه نمودند، و جمعي از راه منحرف گشته، و دسته اي هم عزلت گزيدند.









  1. شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 124، ذيل خطبه لله بلاد فلان.