علت آن انكار











علت آن انکار



عکرمه از ابن عباس نقل کرده که مي گويد: قسم به خدا زماني که عمر خليفه بود روزي من و او به تنهايي با هم قدم مي زديم و عمر با خود حديث نفس مي کرد و با چوبدستي خود پاهايش را نوازش مي داد، تا اين که به من رو کرده و گفت: اي ابن عباس! مي داني چرا من بعد از رحلت رسول خدا آن سخن را که پيغمبر وفات ننموده است گفتم؟

ابن عباس: نمي دانم، خودت بهتر مي داني.

عمر: بخدا سوگند به خاطر اين آيه بود: و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علي الناس و يکون الرسول عليکم شهيدا[1] .

و ما همچنان شما مسلمين را به آيين اسلام هدايت کرديم تا گواه مردم باشيد و پيغمبر بر شما گواه باشد.

و چنين اعتقاد داشتم که رسول خدا صلي الله عليه و آله زنده خواهد ماند تا بر پايان اعمال امتش گواهي دهد، و جز اين علتي نداشته است.[2] .

مؤلّف:

هرگاه عمر با ديدن قرائن و شواهد قطعي بر وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله مانند مشاهده حالت احتضار آن حضرت و غير آن به وفات آن بزرگوار يقين ننموده، چگونه با آيه اي که ابوبکر برايش خوانده باور نموده است، با اين که آن آيه دلالتي بر وقوع مرگ ندارد. و فقط متضمن تعليقي است، و تعليق هم صحيح است که به امر محالي تعلق مي گيرد چه رسد به ممکن غير موجودي، و ابوبکر نمي دانسته آيه اي را که دلالت تام بر وفات پيغمبر صلي الله عليه و آله داشته تلاوت کند انک ميت و انهم ميتون؛[3] اي پيغمبر تو مي ميري و همه مي ميرند.و اما عذري که عمر براي آن انکارش اظهار داشته، در حقيقت بهانه اي بيش نيست، و واقع مطلب اين بوده که ابوبکر در هنگام رحلت رسول خدا در سنح (محلي نزديک مدينه) بوده و عمر خواسته با القاي آن شبهه در اذهان مردم آنان را در حال شک و ترديد و تحير نگهداشته تا ابوبکر از سفر بازگشته و با مشاوره و کمک يکديگر اهداف و مقاصد خود را در رابطه با امر خلافت رسول خدا صلي الله عليه و آله پياده کنند. به همين جهت به محض رسيدن ابوبکر هر دو با هم شروع به فعاليت نموده ماجراي سقيفه را به وجود آوردند.









  1. سوره بقره، آيه 142.
  2. عقد الفريد، ج 2، ص 209.
  3. سوره زمر، آيه 30.