گفتگوي عمر با عمار











گفتگوي عمر با عمار



عمار ياسر مي گويد: مردي نزد عمر آمد و از او پرسيد؛ جنب شده ام و آب براي غسل کردن نيافته ام تکليفم چيست؟

عمر گفت: نماز نخوان! عمار که ناظر جريان بود، به عمر گفت: يادت هست من و تو در سريه اي جنب شده بوديم و براي غسل کردن، آب نيافتيم پس تو نماز نخواندي ولي من به منظور تيمم نمودن در ميان خاکها غلتيدم و نمازم را خواندم، و چون رسول خدا صلي الله عليه و آله از اين عمل من باخبر گرديد به من فرمود: تو را کافي بود که تنها دستهايت را به زمين بزني و آنها را بر صورت و پشت دستهايت بکشي؟

عمر از شنيدن سخنان عمار بر آشفته، او را تهديد نمود و گفت: اي عمار! از خدا بترس، عمار گفت: اگر مي خواهي اين مطالب را جايي نقل نکنم. پس عمر از او تشکر کرد.[1] .

مؤلّف:

آيه صريح قرآن در اين باره مي فرمايد: و ان کنتم جنبا فاطهروا و ان کنتم مرضا و علي سفر او جاء احد منکم من الغائط اولا مستم النساء فلم تجدوا مائا فتيمموا صعيدا طيبا....[2] اگر جنب هستيد غسل کنيد و اگر بيمار يا مسافر باشيد و يا يکي از شما را قضاي حاجتي دست داد و يا با زنان مباشرت کرده ايد و آب نبايد در اين صورت به خاک پاکيزه و پاک تيمم کنيد.و غرض عمر از تهديد عمار اين بود که او اين مطالب را جايي نقل نکند تا کسي مطلع نشود که آگاهي او نسبت به احکام شرعي در قبل و بعد چگونه بوده است!









  1. صحيح مسلم، ج 1، ص 71 (چاپ مصر) صحيح بخاري، ج 1، ص 280.
  2. سوره مائده، آيه 6.