سه خطاي عمر
مرد گفت: اي خليفه! اگر من تنها يک گناه مرتکب شده ام تو مرتکب سه گناه شده اي: اول اين که خداوند مي فرمايد: ولا تجسسوا؛[1] تجسس نکنيد، و تو تجسس کرده اي دوم اين که مي فرمايد: واتوا البيوت من ابوابها؛[2] از درهاي خانه ها داخل شويد و تو از ديوار بالا آمده اي. سوم اين که مي فرمايد: فاذا دخلتم بيوتا فسلموا؛[3] هر وقت داخل خانه اي شديد به اهل آن خانه سلام کنيد و تو سلام نکردي.[4] . و در تفسير ثعلبي آمده: مردي که عمر از ديوار خانه اش بالا رفته ابومحجن ثقفي است که در آن موقع به عمر اعتراض نموده به او گفته: اين کار تو نارواست و خداوند تو را از تجسس برحذر داشته است. عمر به همراهان خود گفت: اين مرد چه مي گويد؟ زيد بن ثابت و عبدالله بن ارقم به او گفتند، راست مي گويد اين عمل شما تجسس است. عمر چون اين را شنيد از خانه بيرون شد و او را به حال خود واگذاشت.[5] . در شرح حال همين ابومحجن آورده اند که او به علت شدت علاقه اي که به نوشيدن شراب داشته سروده: اذا مامت فادفني الي جنب کرمه ولا تدفنني في الفلاه فانني
و نيز ابن ابي الحديد آورده: عمر شبها پاسباني مي کرد، شبي به هنگام گشت، صداي مرد و زني از خانه اي به گوشش رسيد، شکي در دلش افتاد، از ديوار خانه بالا رفت و به درون خانه نگاه کرد، زن و مردي را ديد که در کنار هم نشسته و کاسه شرابي در جلو آنهاست. عمر به مرد نهيب زد و گفت: اي دشمن خدا! آيا مي پنداري که تو خدا را معصيت مي کني و او بر تو مي پوشد؟!
تروي عظامي بعد موتي عروقها
اخاف اذا مامت لا اذوقها[6] .