اولين و آخرين فتنه











اولين و آخرين فتنه



مبرد در کمال آورده: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله به مردي که در حال سجده بود اشاره نمود تا اينکه گويد پيامبران به حاضران فرمود: آيا کسي از شما اين مرد را مي کشد؟ در اين موقع ابوبکر آستينها را بالا زد و شمشير را به دست گرفت و به سوي آن مرد حرکت کرد، ولي ديري نپاييد که برگشت و به پيامبر گفت: آيا مردي را بکشم که لا اله الا الله مي گويد؟!

رسول خدا به او پاسخي نداد و دگر بار به حاضران فرمود: آيا کسي اين مرد را مي کشد؟ عمر برخاست ولي او نيز اعمالي مشابه آنچه که ابوبکر انجام داده بود انجام داد، سومين بار پيامبر فرمود: آيا کسي از شما اين مرد را مي کشد؟ اين دفعه علي بن ابيطالب عليه السلام برخاست و به طرف آن مرد روانه گرديد، ولي پيش از آن که بر او دست يابد او فرار کرده بود.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اين اولين و آخرين فتنه بود.[1] .

و نيز مبرد همين روايت را بطريق ديگري نقل کرده و در آن آورده که ابوبکر نزد رسول خدا (ص) چنين عذر آورد که او را در حال رکوع ديده، وعمر به اين که او را در حال سجده ديده است و آنگاه پيغمبر فرمود: اگر اين مرد کشته مي شد هيچ دو نفري در دين خدا با هم اختلاف نمي کردند.

و خبر را ابن طاووسي نيز در طرائف از کتاب حافظ محمد بن موسي شيرازي و او از تفاسير دوازده گانه معتبر: تفسير يعقوب بن سفيان، يوسف بن موسي القطان، ابن جريح، مقاتل بن سليمان، مقاتل بن حيان، وکيع، قاسم بن سلام، علي بن حرب، سدي، مجاهد، ابوصالح، قتاده، نقل کرده است.[2] .

مؤلّف:

مردي را که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمان قتلش را داده بود ذوالخو يصره تميمي بوده که در جنگ صفين پس از آن که قرآنها بر بالاي نيزه ها رفت رئيس و سرکرده منافقين گرديد، و پيش از آن نيز موقعي که رسول خدا غنائم خيبر را تقسيم کرد به آن حضرت نسبت بي عدالتي داد و با اين جسارتش، پيامبر را به خشم آورده تا جائي که حضرتش به او فرمود: واي بر تو! اگر من به عدالت عمل نکنم چه کسي خواهد کرد؟ و با اين اسائه ادبش از اسلام خارج گرديده مرتد شد.[3] .

شهرستاني در کتاب ملل و نحل[4] وقوع اين ماجرا را اولين شبهه اي دانسته است که در ميان امت اسلام اتفاق افتاده، و دومش جلوگيري عمر بوده از وصيت کردن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سومش تخلف او بوده با ابوبکر و عثمان از لشکر اسامه، و چهارمش انکار او بوده وفات پيغمبر صلي الله عليه و آله را.

و با توجه به اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله خود ديده بود که آن مرد در حال نماز است، پس چه توجهي براي آن عذرها خواهد بود؟! بعلاوه، عمر که ديد رسول خدا عذر ابوبکر را نپذيرفت پس چگونه باز به همان مطلب معتذر گرديد. بنابر اين، چه فرق است بين آن گفتار ذوالخو يصره به رسول خدا و گفتار اينها، جز اين که تخطئه ذوالخو يصره در باب اموال و تخطئه اينها درباره خون (که مهم ترست) بوده، و اين که اول بالمطابقه و دوم بالالتزام بوده است و اگر آنان به حقيقت صديق و باطل فرقي نگذاشته اند؟ و چرا در آن ادعايي که رسول خدا با يک نفر اعرابي داشت او را تصديق نکردند؟ و چرا بين پيغمبر و ديگران فرقي نگذاشتند که داستان آن در بخش نخست عنوان يک از فصل چهل و سوم گذشت و چرا گفتار خدا را در باره رسولش فرموده: و ما ينطق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي[5] تصديق ننمودند؟!









  1. کامل، ج 2، ص 162.
  2. طرائف، ص 429.
  3. کامل، مبرد ج 2، ص 141. کامل، ابن اثير، ج 1، ص 631.
  4. ملل و نحل، ج 1، ص 28 تا 31.
  5. پيامبر هرگز به هواي نفس سخن نمي گويد، سخن او هيچ غير وحي خدا نيست. (سوره نجم آيه 3 و 4).