زني كه خواست با پسر خود ازدواج كند











زني که خواست با پسر خود ازدواج کند



اميرالمومنين عليه السلام به وشاء فرمود: به محلتان برو! زن و مردي را بر در مسجد مي بيني با هم نزاع مي کنند آنان را به نزد من بياور، وشاء مي گويد بر در مسجد رفتم ديدم زن و مردي با هم مخاصمه مي کنند، نزديک رفتم و به آنان گفتم اميرالمومنين شما را مي طلبد، پس همگي به نزد آن حضرت رفتيم.

علي عليه السلام به جوان فرمود: با اين زن چکار داري؟

جوان: يا اميرالمومنين! من اين زن را با پرداخت مهريه اي به عقد خود در آوردم و چون خواستم به او نزديک شوم، خون ديد و من در کار خود حيران شدم. اميرالمومنين عليه السلام به جوان فرمود: اين زن بر تو حرام است و تو هرگز شوهر او نخواهي شد.

مردم از شنيدن اين سخن در اضطراب و تعجب شدند.

علي عليه السلام به زن فرمود: مرا مي شناسي؟

زن: نامتان را شنيده، ولي تاکنون شما را نديده بودم.

علي عليه السلام تو فلان زن دختر فلان و از نوادگان فلان نيستي؟

زن: آري، بخدا سوگند.

حضرت امير: آيا به فلان مرد، فرزند فلان در پنهاني بطور عقد غير دائم، ازدواج نکردي و پس از چندي پسر زاييدي و چون از عشيره و بستگانت بيم داشتي طفل را در آغوش کشيده و شبانه از منزل بيرون شدي و در محل خلوتي فرزند را بر زمين گذارده و در برابرش ايستاده و عشق و علاقه ات نسبت به او در هيجان بود،

دوباره برگشتي و فرزند را بغل کردي و باز به زمين گذاردي و طفل، گريه مي کرد و تو ترس رسوايي داشتي، سگهاي ولگرد اطرافت را گرفته و تو با تشويش و ناراحتي مي رفتي و بر مي گشتي، تا اين که سگي بالاي سر پسرت آمد و او را گاز گرفت و تو بخاطر شدت علاقه اي که به فرزند داشتي سنگي به طرف سگ انداخته سر فرزندت را شکستي، کودک صيحه زد و تو مي ترسيدي صبح شود و رازت فاش گردد، پس برگشتي و اضطراب خاطر و تشويش فراوان داشتي، در اين هنگام دست به دعا برداشته و گفتي: بار خدايا! اي نگهدارنده وديعه ها.

زن گفت: بله، بخدا سوگند همين بود تمام سرگذشت من و من از گفتار شما بسي در شگفتم.

پس اميرالمومنين عليه السلام رو به جوان کرد و فرمود: پيشانيت را باز کن، و چون باز کرد آن حضرت جاي شکستگي پيشاني جوان را به زن نشان داد و به او فرمود: اين جوان پسر توست و خداوند با نشان دادن آن علامت به او نگذاشت به تو نزديک گردد؛ و همان گونه از خدا خواسته بودي فرزندت را حفظ کند، او را برايت نگهداشت، پس شکر و سپاس خداي را به جاي بياور.[1] .









  1. مناقب، سروي، ج 1، ص 424.