من هم بنده خدايم











من هم بنده خدايم



حضرت امير عليه السلام در روز ماه رمضان بر جماعتي مي گذشت که به خوردن غذا مشغول بودند.

علي عليه السلام: مسافريد يا بيمار؟

نه مسافريم و نه بيمار.

اهل کتاب هستيد؟

نه.

پس چرا در روز ماه رمضان غذا مي خوريد؟

آنان پاسخي گفتند که معنايش اين بود که تو خدا هستي.

اميرالمومنين عليه السلام چون مقصود آنان را فهميد از اسب پياده شد و به سجده افتاد و گونه هاي صورت را بر خاک گذاشت و سپس به آنان فرمود: واي بر شما! من هم بنده اي از بندگان خدا هستم. ولي آنان گوش نکرده و بر پندار خود ثابت بودند.

در اين هنگام علي عليه السلام دستور داد تا دو چاه در کنار هم حفر کنند، يکي باز و ديگري سربسته، و روزنه اي بين آنها قرار دهند و سپس آن گروه را در گودال سربسته قرار داد و درميان گودال ديگر آتشي افروخت و با دود، آنان را عقوبت مي داد و در آن حال پيوسته ايشان را به اسلام دعوت مي نمود ولي نمي پذيرفتند، تا اين که دستور داد آنان را با آتش سوزاندند.[1] .









  1. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 425.