راهنمايي اميرمومنان











راهنمايي اميرمومنان



ايرانيان از اهل همدان و ري و اصفهان و نهاوند و قومس با هم مکاتبه نموده، نوشتند که محمد پادشاه عرب و آورنده کتاب و آيين تازه از دنيا درگذشته و پس از او ابوبکر بر آنان سلطنت نموده و او پس از اندک زماني به هلاکت رسيده و پس از او عمر خليفه شده و خلافتش به درازا کشيده و بر شهرهاي شما دست يافته و سپاهيانش با شما در ستيزند، و دست از شما بر نمي دارند مگر اين که با او از در جنگ وارد شده، لشکريانش را از خانه و کاشانه خود بيرون نموده و به طرف او لشکر کشي کنيد.

آنان همه بر اين انديشه، عهد و پيمان محکم بستند. اين خبر به اهل کوفه رسيد. آنان عمر را در مدينه از ماجرا مطلع ساختند. عمر از شنيدن اين خبر هراسان گرديده به مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شد و به منبر رفت و پس از ثناي الهي چنين گفت: اي گروه مهاجر و انصار! همانا شيطان، جمعيتهاي فراواني را گرد آورده تا بر عليه شما قيام کند و چراغ فروزان حق را خاموش نمايد، اينک اهل همدان و اصفهان و... با آن که نژاد و آيين مختلف دارند ولي با هم پيمان بسته اند که برادران مسلمانتان را از شهرهاي خود بيرون کرده و با شما بجنگند. اکنون هر چه زودتر تدبير و علاج خود را دراين باره بگوييد و درنگ مکنيد که از پس امروز روزهاي دگر هست.

طلحه بن عبدالله که سخنوري از قريش بود برخاست و پس از حمد و ثناي الهي گفت: اي خليفه! حوادث و پيشامدهاي روزگار تو را آزموده و مجرب ساخته و اتفاقات دوران و سختيهاي زندگي محکم و استوارت نموده، تو مردي پاک سرشتي، کارها و انديشه هايت همه نيکو و خجسته است، اينک خودت در اين زمينه فکر بکن و به انديشه ات عمل نما.طلحه نشست. عمر به مردم خطاب کرد: سخن بگوييد.

عثمان برخاست و سپاس خداي را به جا آورد و گفت: اي خليفه! به نظر من خودت به همراه تمام سپاهيان شام و يمن و مدينه و مکه و کوفه و بصره به سوي مشرکين حرکت مي کنيد، اين تدبير که گفتم بخاطر داشته باش و درباره آن فکر کن. عثمان نشست اميرالمومنين عليه السلام برخاست و ثناي پروردگار به جاي آورد و آنگاه به عمر گفت: اگر بخواهي تمام لشکريان شام را از کشورشان خارج کني از آن سو روميان بدان سرزمين هجوم برده زنان و کودکان شامي را به اسارت خواهند گرفت؛ و اگر لشکر يمن را از يمن خارج کني حبشيان زنان و کودکان يمني را اسير خواهند کرد؛ و اگر لشکر مکه و مدينه را با خود ببري عرب از گوشه و کنار با تو پيمان شکني نموده، بطوري که سرکوبي و مبارزه با آنان به مراتب از جنگ با دشمن خارجيت دشوارتر خواهد بود، پس اين نظريه عثمان راي صواب نيست. اما از جهت انبوهي و کثرت دشمن و هم پيمان شدن آنان با هم، باک نداشته باش، که خداوند بيش از تو اين پيشامد را کراهت مي دارد و او به تغيير دادن اين اتحاديه شوم سزاوارترست. گذشته مگر يادت نيست که ما در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله به اتکاي زيادي لشکر جهاد نمي کرديم، بلکه تنها به اميد نصرت و ياري خداوند، و اما اين که خودت به طرف دشمن بروي آن هم صلاح نيست؛ زيرا آن هنگام که دشمن بفهمد خودت با لشکر هستي، کمر قتل تو را خواهد بست و بسا دشمنان ديگرت نيز به ياري آنان برخيزند و تو با دست خودت اسباب و مقدمات کشتنت را فراهم نموده اي، به عقيده من سپاهيان نامبرده را در جاهاي خود بگذار و تنها به لشکر بصره بنويس آنان به سه دسته تقسيم شوند؛ يک دسته براي تمشيت امور و انتظامات داخلي در جاي خود باشند، و دسته ديگر نيز به منظور نگهباني و پاسداري از مرزها و مراقبت دشمناني که با مسلمانان معاهده بسته اند در همان جا بمانند، و دسته سوم براي کمک و ياري رساند به برادران مسلمان خود به طرف دشمنان ايراني حرکت کنند.

عمر گفت: کاملا صحيح است و دوست دارم از اين انديشه پيروي کنم، و چند بار با اعجاب، گفتار آن حضرت عليه السلام را تکرار نموده، بسي شاد و مسرور گرديد.[1] .









  1. ارشاد، مفيد، ص 111. کامل، ابن اثير، ج 2، ص 180.