عمر اعتراف كرد











عمر اعتراف کرد



چند نفر شامي در حال احرام، پنج تخم شتر مرغ، بريان کرده و خوردند پس از آن گفتند: ما محرم بوديم و اين عمل برايمان حرام بود، چون به مدينه آمدند مسأله را از عمر پرسيدند، عمر پاسخش را ندانست و به آنان گفت: چند نفر از اصحاب رسول خدا پيدا نموده و حکم مسأله را از آنها بپرسيد، پس مسأله را از بعض اصحاب پيامبر پرسش نمودند، ولي پاسخ آنان مختلف بود، شاميان نزد عمر بازگشته و جريان را گفتند. عمر گفت: در اين شهر مردي هست که ما ماموريم در مواقع اختلاف از او حکم بخواهيم، پس برخاست و با آن گروه به طرف خانه حضرت امير عليه السلام روانه گرديده آن حضرت را در محلي به نام ينبع يافت ، شامي ها مسأله خود را از آن حضرت پرسيدند.

علي عليه السلام فرمود: بايد پنج ماده شتر از فحل بکشند و نتاج آنها را جهت قرباني به خانه خدا بفرستند.عمر گفت: ماده شتر گاهي بچه مي اندازد.

علي عليه السلام فرمود: تخم هم گاهي فاسد مي شود. در اين موقع عمر گفت: براي مثل چنين مشکلاتي مامور شده ايم از شما سوال کنيم.[1] .

مؤلّف:

اخبار از عترت طاهرين آن حضرت که مشتمل بر بيان فلسفه حکم است زياد مي باشد و شيخ صدوق (ره) در اين باره کتابي به نام علل الشرايع تاليف نموده است. و در اينجا تنها به ذکر يک خبر بسنده مي کنيم.

روزي منصور (خليفه عباسي) مشغول طواف بود مردي به نام ربيع نزد او آمد و گفت: فلان غلام آزاد شده ات مرده و غلام ديگرت سر از بدن او جدا کرده است. منصور بسيار خشمگين شده اتفاقا ابن شبرمه و ابن ابي ليلي و چند تن از قضات و فقهاي ديگر نزد او بودند، منصور حکم مسأله را از آن جويا شد، ولي هيچکس از آنان به او پاسخ نداد. منصور متردد بود، نمي دانست او را بکشد يا نه؟ بعضي از حاضران به منصور گفتند: در اين ساعت شخصي آمده که اگر اين مسأله پاسخي داشته باشد نزد اوست. او امام جعفر صادق عليه السلام است که الان مشغول سعي شده است. ربيع به دستور منصور نزد امام رفت و موقعي که آن حضرت در مروه بود مسأله را از آن حضرت سوال نمود.

امام عليه السلام به وي فرمود: مي بيني که من مشغول سعي هستم برو به منصور بگو فقها و دانشمندان نزد تو بسيارند مسأله را از آنها بپرس! ربيع جريان عدم پاسخگويي آنان را خدمت امام عرضه داشت ولي دستور امام را اجرا کرده نزد منصور برگشت و پيغام آن حضرت را رساند. منصور مجددا او را خدمت امام فرستاد، ربيع خدمت آن حضرت رسيد، امام به او فرمود: اندکي حوصله کن تا از سعي فارغ شوم. و چون فارغ گرديد در گوشه اي از مسجدالحرام نشست و به ربيع فرمود: نزد منصور برو و به او بگو کسي که سر ميت را بريده صد دينار بدهکار است ربيع نزد منصور رفت و پاسخ آن حضرت را گفت.

حضار به ربيع گفتند: برو از او بپرس چرا صد دينار؟

ربيع نزد امام برگشت و فلسفه حکم را سوال نمود. حضرت به وي فرمود: زيرا ديه نطفه بيست دينار، و علقه چهل دينار، و مضغه شصت دينار، و استخوان هشتاد دينار، و گوشت صد دينار، مي باشد، و خداوند مي فرمايد: ثم انشاناه خلقا آخر يعني پس از مرحله گوشت، او را آفرينشي ديگر پديد آورديم، و ميت به منزله جنين است که در رحم مادر گوشت و استخوان شده وليکن روح در او ندميده است که ديه اش صد دينار مي باشد.

ربيع نزد منصور برگشت و پاسخ آن حضرت را رساند، حضار از اين استنباط بسي در شگفت شده باز به ربيع گفتند: نزد حضرت برو و بپرس اين صد دينار مال چه کسي مي باشد؟

امام عليه السلام در پاسخ فرمود: مال ورثه نيستند، زيرا اين مال را پس از مرگ مستحق شده است؛ و بايد با اين پول برايش حج بدهند، يا صدقه و يا در راه خير ديگري صرف نمايند.[2] .









  1. مناقب، سروي، ج 1، ص 496.
  2. فروع کافي، ج 7، ص 347، حديث 1. تهذيب، ج 10، ص 270، حديث 10.