داستان قدامه











داستان قدامه



قدامه بن مظعون، شراب نوشيد، عمر تصميم گرفت بر او حد جاري کند، قدامه به عمر گفت: حد بر من روا نيست. زيرا خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد: ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا بر آنان که ايمان آورده اند و کردار شايسته انجام داده اند، گناهي نيست در آنچه خورده اند، هرگاه بپرهيزند و ايمان بياورند و کارهاي شايسته بکنند.

پس عمر از او صرفنظر کرد. اميرالمومنين عليه السلام اين را شنيد نزد عمر رفت و به وي فرمود: چرا به قدامه حد نزدي؟

عمر: قدامه اين آيه را برايم خواند و خود را از مصاديق آن دانست.

علي عليه السلام: قدامه از مصاديق اين آيه نيست؛ زيرا کساني که ايمان آورده و کردار نيک انجام مي دهند هرگز حرامي را حلال نمي شمرند، اينک قدامه را برگردان و او را از آن گفتارش توبه بده و بر او حد جاري کن. و اگر توبه نکرد او را به قتل برسان؛ زيرا از اسلام خارج شده است.

عمر به خود آمد و قدامه را طلبيد، و چون قدامه از جريان باخبر شد نزد عمر اظهار ندامت و توبه کرد و عمر از حکم قتلش درگذشت و آنگاه که خواست به او تازيانه بزند مقدارش را نمي دانست، باز از آن حضرت راهنمايي خواست.

علي عليه السلام به او فرمود: حدش هشتاد تازيانه است؛ زيرا کسي که شراب نوشد مست مي شود، و در آن هنگام هذيان مي گويد و به مردم تهمت مي زند و حد تهمت، هشتاد تازيانه است. پس عمر طبق دستور آن حضرت عمل کرد.[1] .









  1. ارشاد، مفيد، ص 216.