نيت خير











نيت خير



دو شتر از مردي فرار کرده، ديگري آنان را گرفته هر دو را به يک ريسمان، يکي از آن دو خفته شد و مرد ماجرا نزد امير المومنين عليه السلام مطرح گرديد، آن حضرت گيرنده را ضامن نکرد و فرمود: او جز اصلاح قصدي نداشته است.[1] .

و در اين باره نيز کلياتي از عترت طاهرين آن حضرت عليه السلام وارد شده، چنانچه زراره مي گويد: به خدا سوگند من هرگز کسي مانند ابي جعفر امام محمد باقر نديده ام، زيرا از آن حضرت عليه السلام پرسيدم، پرندگان حلال گوشت چه نشانه اي دارند؟

فرمود: بخور گوشت پرنده اي را که به هنگام پرواز بالهايش را حرکت مي دهد، و نخور گوشت پرنده اي را که در آن حال بالهايش رامي گستراند پرسيدم، تخم هايي که در جنگل مي بينم کدام نوعش حلال و کدام نوعش حرام مي باشد؟

فرمود: نخور آن را که دو طرفش مساوي است و بخور آن را که دو طرفش بزرگ و کوچک است.[2] .

و نيز ابن ابي ليلي نقل شده که مي گويد: دو نفر که با هم نزاع داشتند به نزد من آمده، يکي از آنان گفت: اين مرد اين کنيز را به من فروخته و هنگامي که او را برهنه نمودنم ديدم موي زهار ندارد و گمانم که در اصل خلقت چنين بوده است.

ابن ابي ليلي به وي گفت: مردم در اين باره چاره جويي مي کنند، تو از چه چيز کراهت داري؟!

مرد گت: اگر اين عيب است به نفع من حکم کني.

ابن ابي ليلي پاسخش را ندانست، به او گفت: صبر کن مي روم برمي گردم و پاسخ تو را مي گويم، که الان در شکم خود احساس ناراحتي مي کنم، سپس داخل خانه شد و از در ديگر خارج گرديده به نزد محمد بن مسلم رفت و مساله را به او در مطرح کرد و پرسيد، آيا در اين باره از ابي جعفر امام محمد باقر حديثي در نظر داري؟

محمد بن مسلم گفت: در اين خصوص چيزي به خاطر ندارم، وليکن يک اصل کلي از آن حضرت عليه السلام در نظرم هست که فرمود: هر چه که از اصل خلقت زياد يا کم باشد عيب است.

ابن ابي ليلي گفت: کافي است و آنگاه نزد آنان بازگشته، و حکم به عيب بودن آن نمود[3] و نيز در کافي درباره آيه شريفه ان تبدوا الصدقات فنعما هي، اگر به مستحقان انفاق صدقات آشکارا کنيد کاري نيکوست.

از آن حضرت نقل شده است که فرمود: مقصود از آن زکات واجب است

راوي مي گويد: گفتم پس مقصود از: وان تخفوها و توتوها الفقراء و اگر در پنهاني به فقيران آبرومند رسانيد.

چيست؟

فرمود صدقات مستتحب و ائمه عليهم السلام در فرائض اظهار نمودن را و در نوافل کتمان کردن و پوشيده نگهداشتن را مستحب مي دانسته اند.[4] .

و از جمله قواعد فقهي که از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده: لاضرر و الاضرار است، که آن بابي است از علم که هزار باب از آن گشوده مي شود، و داستان آن چنين است که: سمرة بن جندب درخت خرمايي در باغستاني متعلق به براي رفتن به سوي درخت خرماي خود از منزل انصاري مي گذشت و از او اجازه نمي گرفت انصاري نخست با زبانخوش به او تذکر داد و از او خواست تا موقع عبور از خانه اذن بگيرد سمره براي رفتن به سوي درخت خرماي خود از منزل انصاري مي گذشت و از او اجازه نمي گرفت.

انصاري نخست با زبان خوش به او تذکر داد و از او خواست تا موقع عبور از خانه اذن بگيرد سمره سربرتافت، و چون انصاري اين بديد به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله شکايت برد و جريان را عرضه داشت رسول خدا موضوع شکايت داشتن انصاري را از اين کار خلاف سمره به او پيغام داد و از او خواست تا به هنگام ورود استيذان نمايد، سمره ابا کرد، تا اين که رسول خدا در مقام قيمت گذاري درخت بر آمده ولي او همچنان امتناع مي ورزيد تا اين که حاضر شدند چند برابر قيمتش را به او بدهند ولي با هم قبول نکرد، سرانجام رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را با نخلي در بهشت مورد معاوضه قرار داد، سمره نپذيرفت، در اين موقع رسول خدا صلي الله عليه و آله به انصاري رو کرده و فرمود: برو درخت را بکن و آن را به نزد او بينداز فانه لاضرر ولاضرار، حقا که ضرر رساندن و زير با ضرر رفتن روا نيست.[5] .

مؤلّف:

جاي شگفت نيست اين که کسي داراي نفسي خبيث و سرشتي ناپاک باشد، آن همه پيشنهادات پيغمبر صلي الله عليه و آله را نپذيرد.

و در تاريخ طبري در ضمن وقايع سال 50 آمده، زياد حکم ولايت بصره را به سمره داد و او به کوفه آمد و هشت هزار نفر را کشت.

زياد به او گفت: هيچ نترسيدي يک تن از آنان بي گناه باشد؟!

سمره پاسخ داد: از کشتن افرادي مانند آنان هيچ ترسي ندارم.









  1. تهذيب، جلد 10 صفحه 315 حديث 16.
  2. فروع کافي جلد ششم، صحفه 247 حديث سوم.
  3. فروع کافي، کتاب المعيشة، باب من يشتري الرقيق فيظهر..، حديث 12.
  4. فروع کافي کتاب الزکاة باب النوادر حديث يک.
  5. فروع کافي جلد 5 صفحه 292، حديث دوم.