تكيه بر دست











تکيه بر دست



زني را نزد عمر آوردند، شوهر زن، مرد سالمندي بود که پس از مواقعه با زن از دنيا رفته بود، و زن باردار شده و پسر زاييده بود. پسران پيرمرد (از زن ديگر) بر زن ادعاي زنا کرده بر آن گواهي دادند (و بدين وسيله مي خواستند پسر زن را از ارث پدر محروم کنند). عمر دستور داد زن را سنگسار کنند، اتفاقا اميرالمومنين عليه السلام از کنار زن عبور مي کرد، چون نگاه زن به آن حضرت افتاد گفت: اي پسر عم رسول خدا (ص) کاغذي دارم.

علي عليه السلام فرمود: ببينم کاغذت را، چون آن را مطالعه کرد به همراهان زن رو کرده و فرمود: اين زن تاريخ ازدواج با شوهر و تاريخ همبستر شدن با او و کيفيت آن را در اين ورقه يادداشت کرده زود باشيد او را برگردانيد.

آنگاه روز ديگر آن حضرت عليه السلام کودکاني همسن و سال آن کودک جمع نموده و کودکان را با پسر زن به بازي مشغول ساخت، و چون سرگرم بازي شدند به آنان فرمود: بنشينيد! چون نشستند، بر آنان بانگ زد برخيزيد. و در اين هنگام که پسر زن خواست برخيزد بر دو دست تکيه زد، اميرالمومنين از مشاهده اين حالت پسر را پيش خوانده او را از پدر ارث داد، و بر تمام برادرانش حد افتراء جاري کرد! عمر. حيرت زده گفت: يا علي چه کردي؟ حضرت فرمود: از تکيه پسر بر دستها، ضعف پيرمرد را دريافتم.[1] .









  1. فروع کافي، ج 7، ص 426.