لغت











لغت



مردي از ابوبکر معناي آيه قرآن وفا کهه وابا را پرسش نمود. ابوبکر معناي اب را ندانست و گفت: کدام آسمان بر من سايه مي افکند و کدام زمين مرا بر مي دارد و يا چه کنم اگر درباره کتاب خدا چيزي بگويم که خود به آن باور نداشته باشم، معناي فاکهه را مي دانم، ولي اب را خدا بهتر مي داند. اين گفتار او به سمع مبارک اميرالمومنين عليه السلام رسيد آن حضرت فرمود: سبحان الله آيا نمي داند لفظ اب به معناي چراگاه و زمين پرگياه مي باشد، و خداوند در اين آيه شريفه در مقام شمردن نعمتهايي است که بر مردم و چهارپايانشان ارزاني داشته تا بدان وسيله تغذي نموده مايه حيات و قوام بدنشان باشد[1] و نيز معناي کلاله را از ابوبکر پرسيدند؛ گفت: نظرم را در اين باره مي گويم اگر صحيح بود از خداست و اگر خطا بود از شيطان و خودم.

اين سخنش به اميرالمومنين عليه السلام رسيده فرمود: چقدر بي نياز است از به کار بردن نظريه احتماليش، آيا نمي داند کلاله به معناي برادران و خواهران پدر و مادري و پدري تنها و مادري تنها مي باشد؟ که خداي تعالي فرموده:يستفتونک قل الله يفتيکم في الکلاله ان امرو هلک ليس له ولد و له اخت فلها نصف ما ترک[2] از تو اي رسول! درباره برادران و خواهران فتوا خواهند، بگو خداوند شما را درباره کلاله فتوا مي دهد اگر مردي از شما بميرد و از براي او فرزندي نباشد و خواهري داشته باشد از براي آن خواهر است نصف ترکه ميت.

و مراد از خواهر در اين آيه خواهر پدر و مادري و يا پدري تنهاست؛ زيرا فقهاء اتفاق دارند که در صورتي خواهر نصف ترکه را ارث مي برد که پدر و مادري و يا پدري تنها باشد.و در جاي ديگر مي فرمايد: و ان کان رجل يورث کلاله او امراه وله اخ او اخت فلکل واحد منهما السدس[3] و اگر مردي يا زني وارثي بجز برادر و يا خواهري نداشته باشد هر يک از آنان يک ششم سهم مي برند.و نيز فقهاي اماميه اتفاق دارند در اين که تفصيل بين يک ششم در صورت تنهايي و يک سوم در صورت تعدد اختصاص دارد به خواهر و برادر مادري[4] بنابراين، لفظ کلاله در قرآن مجيد بطور صريح در برادر و خواهر پدر و مادري و پدري تنها و مادري و پدري تنها استعمال شده و به کار بردن راي در موردي است که نص شرعي وجود نداشته باشد، و به همين جهت امام عليه السلام فرموده: چقدر از راي خود بي نياز است.

مؤلّف:

همان گونه که ابوبکر معناي اب و کلاله را نمي دانسته، همان گونه نيز معناي بضع به کسر با را نيز نمي دانسته چنانچه در تاريخ طبري آمده: ميان روميان و اهل فارس در ادني الارض (حوالي شام يا اطراف جزيره) در روز اذرعات جنگ در گرفت و در اين نبرد روميان شکست خوردند، اين خبر به رسول خدا صلي الله عليه و آله و اصحاب آن حضرت که در مکه بودند رسيده بر آنان گران آمد؛ زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله را خوش نمي آمد که مجوسيان کافر بر روميان که اهل کتاب بودند پيروز گردند از سويي کفار مکه از آن جريان مسرور شده از روي شماتت به مسلمانان مي گفتند: برادران مجوس، بر برادران اهل کتاب شما پيروز گشته اند و شما نيز اگر با ما بجنگيد بر شما غلبه خواهيم کرد. پس خداوند اين آيات را نازل کرد: الم غلبت الروم في ادني الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون في بضع سنين.روميان مغلوب (فارسيان) شدند در جنگي که به نزديکترين زمين واقع شد (حوالي شام يا اطراف جزيره) و آنها پس از مغلوب شدن فعلي بزودي بر فارسيان باز غلبه خواهند کرد، در اند سالي....

در اين هنگام ابوبکر به جانب کفار بيرون شده به آنان گفت: از آن اتفاق دلشاد نباشيد که خداوند به رسول ما خبر داده که البته روم بر فارس پيروز خواهد شد.

ابي بن خلف از مشرکين برخاست و به ابوبکر نسبت دروغ داد. ابوبکر به او گفت: تو از من دروغگوتري اي دشمن خدا! اکنون حاضرم با تو شرط بندي کنم، من ده شتر مي آورم و تو نيز ده شتر پس اگر در مدت سه سال روم بر فارس غلبه کرد ده شتر تو مال من باشد و اگر فارسيان بر روميان غلبه کردند ده شتر من مال تو باشد. (ابي بن خلف) قبول کرد. و آنگاه ابوبکر به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده قصه خود را بيان داشت، رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: نمي بايست چنين مي گفتي؛ زيرا معناي بضع از سه سال است تا ده سال، حال برو مال را زياد کن و بر اجل بيفزا.

ابوبکر بيرون شده ابي را ملاقات نمود.

ابي گفت: انگار پشيمان شده اي؟

ابوبکر گفت: نه، فقط مال را مي افزايم و بر مدت اضافه مي کنم. مال را صد شتر قرار ده تا مدت نه سال. ابي پذيرفت.[5] .









  1. ارشاد، مفيد، ص 107.
  2. سوره نساء، آيه 175.
  3. سوره نساء، آيه 11.
  4. ارشاد، مفيد، ص 107.
  5. تاريخ طبري، ج 1، ص 594.