صرف و نحو











صرف و نحو



ابوالاسود دئلي گويد: روزي به محضر حضرت امير عليه السلام شرفياب شده آن حضرت را متفکر يافتم، پس گفتم يا اميرالمومنين! درباره چه فکر مي کنيد؟

حضرت فرمود: در لغت شما خطاها و اشتباهاتي ديده ام مي خواهم در اين باره اصول و قواعدي وضع کنم تا خطاها اصلاح شود. گفتم اگر چنين کنيد ما را زنده نموده و اين لغت در ميان ما خواهد ماند. پس از چند روز نزد آن حضرت رفتم کاغذي پيش روي من گذاشت که در آن نوشته بود:

بسم الله الرحمن الرحيم

تمام کلمات يا اسمند، يا فعل، يا حرف.

اسم آن است که مسمايش را روشن کند، و فعل آن است که حرکت و پديده مسمي را، و حرف داراي معنايي است که نه اسم است و نه فعل. آنگاه به من فرمود: در اين باره تتبع کن و آنچه که به نظرت آمد بر آنها بيفزا. و بدان که کلمات از نظر ديگر بر سه نوعند: ظاهر، ضمير، و چيزي که نه ظاهر است و نه ضمير.

ابوالاسود مي گويد: مطالبي جمع آوري نموده خدمت آن حضرت عليه السلام عرضه داشتم که از جمله آنها حروف نصب بود (مراد حروف مشبهه بالفعل است). ان، ان، ليت، لعل، کان ولي لکن را ذکر نکرده بودم پس به من فرمود: چرا لکن را جزء آنها نياورده اي؟

گفتم: به نظرم آمد که جزء آنها نيست؛ فرمود: چرا از آنهاست، آن را بنويس.

زجاج نحوي اصل ياد شده را چنين مثال آورده: ظاهر، مانند: رجل زيد، عمرو، و مانند اينها، و ضمير مانند: انا، انت، و تاء در فعلت، و ياء متکلم مثل غلامي. و کاف خطاب، مانند: ثوبک، و مانند اينها، و اما آنچه که نه ظاهر است و نه ضمير، مبهمات است مانند: هذا، هذه، هاتا، تا، (از اسماء اشاره)، و من و ما و الذي و اي (از اسماء موصول)، و کم و متي و اين (از اسماء استفهام)، و مانند اينها.[1] .









  1. معجم الادباء ج 14 ص 48.