سوالات قيصر











سوالات قيصر



از جمله پاسخهاي حضرت امير به سوالات قيصر که کتبا از عمر پرسيده و او پاسخش را ندانسته و از آن حضرت (ع) کمک خواسته بود. اين چندتاست:

(چيزي که از هر طرف، دهان است آتش است؛ و چيزي که همه اش پاست، آب است؛ و چيزي که همه اش چشم است، آفتاب است؛ و چيزي که همه اش بال است باد است؛ تا اينکه فرمود چيزي که تنها يک بار از جاي خود کوچ نمود کوه طور است، هنگامي که بني اسرائيل نافرماني پروردگار نمودند؛ و کوه طور بين بني اسرائيل و سرزمين مقدس واقع شده، پس خداوند قطعه اي از آن جدا نموده برايش دو بال از نور قرار داده بر بالاي سر آنان قرار گرفت، که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: (و اذ نتقنا الجبل فوقهم کانه ظلة و ظنوا انه واقع بهم).[1] .

و به ياد آرند يهودان آنگاه که بر اسلافشان کوه طور! مانند قطعه ابر بر فراز آنها برانگيختيم که پنداشتند فرو خواهد افتاد بر آنها.

و اما درختي که صد سال راه سايه آن طول دارد، درخت طوبي است، و آن سدره المنتهي است در آسمان هفتم که اعمال بني آدم به آن منتهي مي شود و از درختان بهشتي است، و هيچ قصر و خانه اي در بهشت نيست مگر اين که شاخه اي از درخت طوبي در ميان آن آويزان است، و مانند آن در دنيا خورشيد است که اصل آن يکي بوده و نور آن در همه جاست.

و اما درختي که بدون آبياري روييده شده، درخت يونس است که آن از معجزات اوست و خداوند مي فرمايد: وانبتنا عليه شجره من يقطين؛[2] و رويانيديم بر بالاي يونس، درختي از کدو.

و اما خوراک بهشتيان، مانند آن در دنيا جنين است در شکم مادر که از راه ناف، تغذيه نموده و چيزي از او دفع نمي شود.

و اما اجتماع غذاهاي رنگارنگ در يک ظرف براي بهشتيان؛ مانند آن در دنيا مثل تخم است که در آن دو رنگ مختلف سفيد و زرد وجود داشته و با هم مخلوط نمي شوند.

و اما دختر جواني که از ميان سيب خارج مي شود، مثل آن در دنيا کرم است که سالم از ميان سيب بيرون مي آيد.[3] .

به همين مناسبت نقل مي شود: تنوخي در کتاب نشوار المحاضره[4] در باب اصابتهاي منجمين؛ از پدرش نقل کرده که مي گويد: روزي نزد موفق بودم که او ابومعشر و منجم ديگري را که نامش را گفته و من فراموش کرده ام به نزد خود فراخواند و سيبي در آستين گرفت و از آنان پرسيد چه چيز در آستين دارم؟

منجم ديگر پس از نگاه در اسطرلاب و گرفتن طالع و مقداري فکر، گفت: از ميوه هاست، و ابومعشر گفت: از جنس حيوان است. موفق به آن ديگري گفت: درست گفتي و به ابومعشر گفت: خطا کردي و سيب را از آستينش بيرون انداخت.

ابومعشر در شگفت شده مجددا ساعتي در اسطرلاب نظر افکنده و آنگاه سيب را برداشته آن را قاچ نمود ناگهان ديد درون آن کرم است پس گفت: منم ابومعشر.

موفق از اين صحت حدس آنان تعجب نموده براي هر دو دستور جايزه داد.









  1. سوره اعراف، آيه 170.
  2. سوره صافات آيه 146.
  3. تذکره سبط بن جوزي، ص 85.
  4. نشواره المحاضره، ج 2، ص 171 (چاپ بيروت).