معناي قدر











معناي قدر



مردي نزد اميرالمومنين عليه السلام آمده و گفت: مرا از قدر آگاه کن.

امام عليه السلام به او فرمود: دريايي است ژرف در آن وارد نشو...

مرد گفت: مرا از قدر آگاه کن!

امام فرمود: راهي است تاريک در آن گام منه.مرد گفت: مرا از قدر آگاه کن.

امام عليه السلام فرمود: سر خداست، خود را به زحمت مينداز!

مرد گفت: مرا از قدر آگاه کن.امام عليه السلام فرمود: حال که اصرار مي ورزي، از تو مي پرسم آيا رحمت خدا از براي بندگان پيش از اعمال بندگان بوده و يا اعمال بندگان پيش از رحمت خدا؟

مرد گفت: بلکه رحمت خدا پيش از اعمال بندگان. در اين موقع امام عليه السلام به حاضران رو کرده و فرمود: برخيزيد! و بر برادر خود سلام کنيد که او الحال اسلام آورد و پيش از اين کافر بود!

مرد اندکي رفت و سپس برگشته گفت: يا اميرالمومنين! آيا به مشيت و اراده اول است که بر مي خيزيم و مي نشينيم و قبض و بسط به عمل مي آوريم؟

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: که تو در مشيت و نسبت به آن دوري، بدان و آگاه باش که من سه مسأله از تو مي پرسم که خدا از برايت در چيزي از آنها راه بيرون رفتني را قرار ندهد؛ مرا خبر ده که آيا بندگان را آفريده چنان که خود خواسته يا چنان که ايشان خواسته اند؟

عرض کرد، چنانکه خود خواسته.حضرت فرمود که: خدا بندگان را آفريده به جهت آنچه خود خواسته يا به جهت آنچه ايشان خواسته اند؟

عرض کرد که: به جهت آنچه خود خواسته.

حضرت فرمود: که در روز قيامت به نزد او مي آيند چنان که خود خواسته يا چنان که ايشان خواسته اند عرض کرد: چنان که او خواسته.

حضرت فرمود: برخيز! که از مشيت چيزي براي تو نيست، و اختيار آن نداري.[1] .









  1. توحيد، صدوق، باب 60، القضاء، حديث 3.